یهودیها و نازیها
تصور کن یهودیها ، به یاد هیتلر ند , رسوا
غمین در دل چرا او رفت ، چرا گشتند کنون تنها
همه شادان و در شکرند ، از آن مرگی که شد اهدا
اتاق گاز و تیرباران ، و مرگ نسل بی فردا
که از مرگش شوند گریان ، عزاداری کنند هر جا
نه از جنگ و جنایتها ، نه از کشتار انسانها
و نامند کودکان خود ، آدولف چون نام او اما
که تا عمری به جا ماند ، که تا نامش شود مانا
تصور کن که در هر شهر ، شود یک مقبره برپا
فقیران پول خود آرند ، مراد خود بگیرند تا
نه از قبری که پر شد با ، هزاران ها یهودیها
ولی قبری که در آن هست ، سران شوم نازیها
که دین اصلی آنها ، نباشد مذهب موسا
زبان اصلی آنها ، شود آلمانی در دنیا
شود فرهنگشان حاشا, و آیین گشته ناپیدا
نباشد جشن هانوکا ، نباشد جشن بارمیتزا
تصور کن که ایرانی ، یهودی بود در این غوغا
که نازیها عرب بودند ، و هیتلر بوده سر ملا
تصور کن که سنگسار است ، و اعدام است و زندانها
و سیل است ، زلزله ، سرما ، ولی ما فکر عاشورا
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) آذر ١٣٩١
Opmerkingen