کی وحدت است
- laksariamir
- Jul 1, 2020
- 3 min read
Updated: Jul 2, 2020
کی وحدت است...
یک ندارد بر تنش تنپوش و غرق حسرت است
از خدای این جهان پر ستم در حیرت است
یک سراپایش بپوشاند و گوید عصمت است
این ز فرمان خداوند است و کار خلقت است
یک خوش از تن پوش فقر و حیله های قسمت است
دیگری برپا برای حق به جای غفلت است
میدرد گر جامه بر تن ازعزا و محنت است
یا ز درد ناروایی ها و داغ نکبت است
یک بگوید بی لباسی اعتراض و حرکت است
سنت پوسیده ما درد ما را علت است
جامه از تن کنده گوید این نشان قدرت است
از برای وحدت مردم چنین پر جرات است
یک بگوید این نشان از آدمی بی حرمت است
یا نشان از دوری از میهن و در غربت است
دیگری گوید نشان از آدمی بی غیرت است
گر که حرفت آلتت هست پس چه جای صحبت است
جامه از تن کنده یک شاید برای شهوت است
یا که شاید در پی نام و نشان و شهرت است
این نه زیبا هست نه از مهر است نه خشم و نفرت است
این نه طغیان است نه توفان است نه درس عبرت است
گر برون آوردن آلت نشان از وحدت است
وحدت ما مردمان برباد و جای وحشت است
من چه گویم گر که زحمتکش چنین در حسرت است
از تن بی جامه نوآوران در حیرت است
ا.ه.ل ایرانی (اهلی) خرداد ١٣٩٢
راستش حسابی گیج شدم ! هستند دختران زیبای مسلمان که در اعتراض به سنتهای پوسیده دینی , فشار و ناحقی بر زنها و یا در حمایت از هدف خود و جذب افکار عمومی جهانی جامه از تن بدر آورده اند و خطر آن را به جان خریده اند و ای بسا روشنفکران و رهروان را در حمایت گرد هم آورده اند.. اما لحظه ای در حیرت هستم که بیرون آوردن آلت تناسلی چند مرد چگونه وحدتی هست که جویا میشویم و چه انتظاری از این کار داریم.
شک نیست با هر پدیده میتوان از دیدگاه های متفاوت برخورد کرد. من اینجا از دوستان و اندیشه های دیگر بهرمند خواهم شد. سوال من روی برهنگی نیست , در مورد حق زنان برای تو دهنی به باورهای کهنه , پوسیده, و زن ستیز این مسله برایم کاملا قابل درک هست, اما برای هم میهن گرامی دیگر, چندان قانع نیستم گرچه هنوز جا برای یاد گرفتن دارم.
نجفی
در این هوای پلیدی و سستی و بیشرفی
هستند به پا آزادگانی چو شاهین نجفی
کی میرسد تغییر و کی میشویم رها ز بند
گر هر که خود میزند به کوچه بیطرفی
ای هموطن خوش آمدی به دریای مهر میهن
میهن تو را صدف و تو مروارید این صدفی
صدها درود بر تو فرزند آزاده وطن
با این شجاعتت به میهن فرزند خلفی
در باغ میهن گرچه پر شد از گل آزادگی
در سالهای بیخردی کم نیست هر سو علفی
آزادگی چون زینت سینه مهر تو شد
در چشم ناپاک این پلیدان تو چون هدفی
گر حکم ارتداد صادر شد از بیشرفی
برماست که حکم آزادگی دهیم بر نجفی
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) اردیبهشت ۱۳۹۱
برهنگی
گر مرا بینی برهنه ، نیست از دلدادگی
چونکه دلداری ندارم من به جز آزادگی
گر مرا بینی برهنه ، نیست از دلمردگی
زندگی خواهم و جویم با همه دلبستگی
گر مرا بینی برهنه ، نیست از پیچیدگی
حق خود خواهم و بر پا میشوم با سادگی
گر مرا بینی برهنه ، نیست این دیوانگی
نیست از قلبی شکسته ، یا که از افسردگی
نیست این از بی خیالی یا که از آسودگی
نیست لجبازی و یا خودبینی و یک دندگی
گر مرا بینی برهنه ، کیست در آشفتگی
کی شنیدی کی تو دیدی ، پس چرا آزردگی
گر مرا بینی برهنه ، نیست این از بندگی
هرچه زنجیر است شکستم من ز بند بردگی
من شکستم آن طلسم نا بجا از بچگی
سنت دیرینه ناحقی و پوسیدگی
نیست از خود دل بریدن یا تب بیگانگی
سربلندم من نشانی نیست از شرمندگی
کی ببندم تک امیدم را به هر مردانگی
چونکه میجنگم برای حق زن بی خستگی
کی بگیرم حق خود را در دل درماندگی
گر نباشم من مبارز با همه رزمندگی
بسته ام امید به انسانها که با همبستگی
آوریم آزادگی و حق برای زندگی
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) آذر ماه ۱۳۹۰

Comments