چه آید بر سرم
من نمیدانم ز فردا تا چه آید بر سرم
من نمیدانم که خواهد رفت که ماند در برم
من نمیدانم که گردد دشمنم یا یاورم
در مسیر زندگانی اولم یا آخرم
گر که میدانم تباهی پر شده در کشورم
پس چرا خاموش و لالم پس چرا کور و کرم
گر که من آزادگی را کرده راه و زیورم
من کجا هر حاکم ظالم بنامم سرورم
گر مسلمان یا مسیحی یا یهود یا کافرم
ریشه ها را من بجویم هر چه باشد باورم
فخر و حرمت گر ز پول است من چه خوش بی گوهرم
پس نه فخری میفروشم من نه حرمت میخرم
گر که از خون و عرق های خودم نانم خورم
من کجا بیگانگان و حیله کاران نوکرم
هر چه آید بر سرم یا هر چه با خود آورم
زندگانی کی شود گر مرغ بی بال و پرم
گر که من انسانیت را پیشه سازم خوشترم
در دلم مهر است و خوش باد هر چه آید از درم
من نمیدانم ز فردا تا چه آید بر سرم
من نمیدانم که خواهد رفت که ماند در برم
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) مرداد ۱۳۹۱
Comentários