پس چه شد

پس چه شد

حاکمی روزی به مردم گفت آیید سوی من

مشکلات خود بگویید یک به یک در روی من

شد صمد نامی به پا ناگه میان مردمان

گفت چرا هستیم فقیر و پس چرا بیخانمان

پس چه شد آن وعده های خوش چه شد آن نان و آب

پس چرا بیکاری آمد ، فقر و فحشا و حجاب

پاسخش گفت حاکم آن دم با صدایی پر ز مهر

داشت لبخندی به لبها ، نور ایمانی به چهر

ای صمد مدیونت هستم کرده چون آگه مرا

مشکلاتت حل کنم بی پرسش و چون و چرا

باز هم سالی گذشت حاکم رسید با روی باز

مشکلات خود بگویید ، از همه راز و نیاز

کس نمیپرسید که کار و مسکن ما را چه شد

زمزمه میکرد یکی اما ، صمد ها را چه شد

ا.ه.ل.ایرانی (اهلی ) بهمن ۱۳۹۰