نجمه
ای هموطنم که گشته ای آزاده
امروز سخن بگویمت از نجمه
وین نجمه طهماسبی از بخت بدش
افتاده به دام انگلیس در دخمه
گر گشته روانه او بسوی جلاد
بر حق بشر رسیده ای بس لطمه
زندان و شکنجه هست و اعدام آنجا
گرمند به بزم که میزنند هر زخمه
ای بس شده اعدام و بستند چشمان
دانسته و همچنان ، نفهم و پخمه
این لحظه که هموطن نیازش بر ماست
افسوس اگر که نشنویم ما نغمه
هم میهن من به پا شویم دست به دست
باید که شویم یار کنون بر نجمه
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) آذر ۱۳۸۹
Comments