مکن آلوده
این شهر پر از فریب و درد و دوده
زنهار مکن تو بیش از این آلوده
بس گرچه سخن ز کیش و آیین بوده
آیین کهن نبوده بی محدوده
اندیشه پاک و نیک چو بود شالوده
از آن چو خطا رسد شود بیهوده
این سبزه در آب رود رهی پیموده
بس دیده که سینه را به ما بگشوده
هر کس که پیام سبزه ها بشنوده
بر داغ زمین خسته کی افزوده
در شهر ستم که ظالم است آسوده
هر جان و تنی ز بار غم فرسوده
این شهر پر از فریب و درد و دوده
بیهوده مکن تو بیش از این آلوده
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) فروردین ١٣٩٣
ความคิดเห็น