من نمیدانم ، نمیفهمم
- laksariamir
- Jun 6, 2020
- 1 min read
من نمیدانم ، نمیفهمم
من نمیدانم ، نمیفهمم ، چرا تنها شدم
من چرا تنها در این دنیای پر غوغا شدم
چون خطای آفرینش گم شدم در زندگی
بیصدا و ناپدید و هر کجا حاشا شدم
هر که دارد یک پدر یا مادری دراین جهان
من چرا یکباره بی مادر و بی بابا شدم
هر که دارد خانه ای در این جهان پر ز عشق
من چرا بی خانه و کاشانه و مأوا شدم
هر که دارد در دلش رویایی از فردای خویش
من چرا اینگونه بی آینده و فردا شدم
هر که دارد مقصدی در این جهان بیکران
من چرا آواره و گمگشته در صحرا شدم
من ز صحرا پر کشیدم تا به دریایی رسم
در شبی توفانی اما راهی دریا شدم
در جهانی پر ز محنت گم شد این فریاد من
با همه فریاد خود گویی که بی آوا شدم
سهم خود در زندگانی من بجویم هر چه هست
از طمعکاری نباشد سهم خود جویا شدم
گرچه میگویی تو با من راز درد و راز عشق
گر نمیدانم ، نمیفهمم کجا دانا شدم
هر که دارد دیده ای بر در برایش منتظر
من چرا نادیده گشتم محو و ناپیدا شدم
من نمیدانم نمیفهمم چه شد رویای من
من چرا تنها در این دنیای پر رویا شدم
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) خرداد ۱۳۹۱
コメント