مجید توکلی
--------
بس و بسیارند شجاعان در دیار
چون مجید، آزادگانی جان نثار
رهبران بنشسته گاهی در کنار
وین شجاعان گشته گرم کارزار
مردمان بی طاقت از این انتظار
خفت و غم ، سالهای آزگار
در میان این سکوت مرگبار
شد به پا آزاده ای با اقتدار
نیست اما قصه او گریه دار
از شهامت بود و از عشق و وقار
جان به لبهایش رسید از انزجار
آستین بالا زده شد دست بکار
ظلم دیوان کرده هر سو آشکار
میهن ما گشته او را دوستار
از سخنهایش از این دوران تار
شد عیان تزویر هر عمامه دار
گرچه در دام پلیدی شد دچار
جان به آب و آتشی زد بی گدار
داخل و خارج ، خبرها انتشار
تا به خود آیند و گردند شرمسار
در میان شعله ها و انفجار
از مجید بر ما شجاعت یادگار
چون مجید است مایه ای از افتخار
در دل ایرانزمین است ماندگار
ا.ه.ل ایرانی (اهلی) مرداد ۱۳۸۹
Comentarios