رنگ راستین جنگ سیاه تر از آن هست که بتوان تصور کرد.
----
تصور کن که مادر نیست ، پدر ، خواهر برادر نیست
که در دنیای تاریکی ، دگر چشمی به یک در نیست
تصور کن سیاهی را ، که جز آن رنگ دیگر نیست
بیاد آور تو انسانها ، نژادی چونکه برتر نیست
اهلی
دردآور است که مادر در عمق درد و سیاهی زمان امیدش را به انسانهای ناپیدا بسته....
مادر جزئیات فامیل دورتر را پشت کودک نوشته تا اگر کودک در این جنگ پلیدانه جانی بدر برد ، تنها نباشد....
----
مادر چرا خموشی ، پس با که من بنالم
مادر گرسنه هستم ، شیرت بکن حلالم
مادر مرو ز پیشم ، رحمی بکن به حالم
بی مهر تو در اینجا ، من طعمه شغالم
اهلی
---
شیرت بکن حلالم
مادر چرا خموشی ، پس با که من بنالم
مادر گرسنه هستم ، شیرت بکن حلالم
هستی تو خاک جانم ، سرچشمه زلالم
در آب و خاک جانت ، من همچو یک نهالم
مادر مرو ز پیشم ، رحمی بکن به حالم
بی مهر تو در اینجا ، من طعمه شغالم
مادر بگو ز فردا ، گر دیده ای تو فالم
دستم بگیر تو مادر ، پاسخ بده سوالم
من با تو پاک پاکم ، در اوج و در کمالم
من بی تو درد و رنجم ، مرگم و در زوالم
با بوی تن و مهرت ، در خواب و در خیالم
رویای دیدن تو ، گردیده پر و بالم
مادر چرا خموشی ، پس با که من بنالم
مادر گرسنه هستم ، شیرت بکن حلالم
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) فروردین ١٣٩٢
コメント