نقاشی مُهنا دختر حامد احمدی زندانی عقیدتی محکوم به اعدام
با خدا گویم که آورد درد ما
جای درد ایکاش که درمان داده بود
مرگ بابا را که فرمان داده بود
آنکه روز و شب به ما نان داده بود
نان داده بود
یادم است بابا به ما نان داده بود
یادم است مامان به من جان داده بود
یاد من نیست از چه بیجان شد پدر
مرگ بابا را که فرمان داده بود
این پدر با اینهمه عشق و وفا
جان شیرین از چه آسان داده بود
او که پر بود از نشان زندگی
از چه جان را مفت و ارزان داده بود
با خدا گویم که آورد درد ما
جای درد ایکاش که درمان داده بود
گفته بودند گرچه ما را حاکمان
جان خود در راه شیطان داده بود
مادر اما گفته راز مرگ او
جان خود بر دار و زندان داده بود
جان خود را داده بر آزادگی
همره دیگر دلیران داده بود
دانم این دم جان پاکش بیگمان
او به آزادی و انسان داده بود
آنکه روز و شب به ما نان داده بود
رفته با نان چونکه خود جان داده بود
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) اردیبهشت ١٣٩٣
Comments