top of page
Search
laksariamir

فرمانده

فرمانده


آنکس که تو خوانده رهبر و فرمانده

دزدیده ز مردمان ما آينده

فرمانده ی دین و دولت و باورها

کرد مردم و میهنت چنین درمانده


با نام خدا و دین ، بهشت و دوزخ

بر باور ما سوار و دم جنبانده

توری ز کتاب آسمان می‌بافد

اما ز کتاب آدمی کی خوانده


هر زالو و کرم و انگل و جانی هم

از خاک برون و خود به او چسبانده

هر مفتخور و بی لیاقت و هر مزدور

در کاخ ولایت قبیح گنجانده


هر آنکه سرش به تن بیارزد اما

در بند نهاده ، کشته یا کوچانده

هر سوی جهان تو دیده ایرانی را

از خانه و میهنش چرا شد رانده


از مردم خود ربوده هر جا لبخند

بیگانه و خائنین ولی خندانده

هر گوشه دلی شکسته ، چشمی خونین

هر پیکر پاک از این ستم لرزانده


زحمتکش و کارگر شدند دلخسته

از فقر و ستم چو پشتشان بشکانده

فرمانده ی تو که وعده میداد از حق

هر کودک و زن ز نیش او گریانده


فرمانده ی تو نبرد ز میهن فرمان

بیگانه چو پشت پای او خارانده

در وحشت و ترس و در خرافات آسان

هر آنچه حقیقت است ز ما پوشانده


فرمانده ی بی حیا چرا مردم را

هر لحظه به ساز نفرتش رقصانده

با حیله شکسته بال رویاها را

با کینه طراوت امید خشکانده


فرمانده ی تو به گور نفرت راهیست

نوبت به تو می‌رسد و هر پس مانده

فرمانده ی تو نموده هستی دوزخ

جانها که تنور نفرتش سوزانده


این رهبر دین و دولت جانیها

آزاده به خاک و خون حق غلتانده

فرمانده ی جلاد تو با دژخیمان

ما را ز سری بریده کی ترسانده


آزاده بپا ز جان چو ماهی تابان

بر این شب تیره نور حق افشانده

بی باکی و آزادگی اش در هر سو

خون در رگ آزاده دلان جوشانده


افتاده ز جان به خاک و خونش اما

آزادگی و مهر و امید رویانده

ای هموطن ار رسیده جانت بر لب

همره شده این ستمگری پایان ده


دستم تو بگیر بدست خود آزاده

تا چرخ زمین و آسمان چرخانده

برپا شده بر کاخ ستم تا با هم

این چرخ ستمگران ز بن گردانده


این خاک کهن نمانده برجا آسان

باید که یکی شویم که برجا مانده

باید که بپا شویم بر این استبداد

باید که یکی شویم شود پاینده


فرمانده ز مردم است ، نه هر بیوژدان

بس بوده که مردمان چنین رنجانده

آنکس که تو خوانده رهبر و فرمانده

دزدیده ز مردم و وطن آينده


ا.ه.ل.ایرانی -اهلی- خرداد ۱۴۰۱





0 views0 comments

Recent Posts

See All

نیکا

Comments


bottom of page