top of page

فاجعه رکس

  • laksariamir
  • Aug 18, 2020
  • 7 min read

روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ جنایتی هولناک , باور نکردنی , و ضد انسانی , قسمتی از جان و روح میهن را برای همیشه سوزاند


من درون سینه ام دارم غمی بی انتها

کی توانم از دل گریان خود گردم جدا

بار دیگر میهن من کرده تن رخت عزا

بار دیگر کشته شد بس مردمان بی نوا

اهلی


--


فاجعه رکس


فاجعه در میهنم از هر که بود

کیش تباهی و سیاهی ستود

هر که ز یک توطعه دارد سرود

گشته عیان توطعه ها دیر و زود


گر که در این شهر صدایی نبود

کیست که شد فاجعه را رهنمود

فاجعه از ره چو رسید بی حدود

کیست که از فاجعه ها برده سود


کیست که جان داده در آتش و دود

کیست که آتش زده بر تار و پود

کیست که کرد جان و دل ما کبود

کیست که آسوده پس از آن غنود


آنکه گوزنهای زمان را زدود

بر تنشان آتش نفرت گشود

کیست که بر درد من و تو فزود

کرده چو بر لاشه انسان صعود


کیست که کرد باور ما را ورود

کیست که در میهن ما کرد فرود

کیست که جان و خرد از ما ربود

کیست که آورده به میهن رکود


مدرک و جانی چو که دارند وجود

دیر شنیدیم ز چه ما از شهود

بوی تعفن شده چون بوی کود

ریشه ظلمت ندهد بوی عود


جان و دلم سوخت و گشتم خمود

شرم به هر کس که خیانت نمود

عامل و انگیزه ز هر کس که بود

مکتب شیطان و سیاهی ستود


ا.ه.ل.ایرانی -اهلی- مرداد ۱۳۹۹


---

در مورد فاجعه دردناک, بیرحمانه و شیطانی آدم سوزی سینما رکس آبادان بسیار نوشته و گفته شده. براستی که جان و دل هیچ انسانی نمیتواند با آگاهی از این فاجعه خونین و شکسته نباشد. گرچه هنوز که هنوز است, از همه جزییات این جنایت سیاسی شیطانی با خبر نیستیم, کاش هرگز دانسته یا بی اختیار, از این فاجعه برای اثبات نظریات سیاسی خود استفاده نکنیم و به این پیکرهای سوخته در آتش نفرت و یاد این هم میهنان بیگناه بیشتر بی احترامی نکنیم.


تنها با اتکا به دانسته ها و حقایق میتوان چنین کرد. وگرنه با هر چه بیشتر گل آلوده کردن فضا , با تهمت ها و توهین ها به یکدیگر, بیشتر به اهداف سیاه دلان کمک کرده ایم.


شک نیست که کسانی که عامل مستقیم یا غیر مستقیم این جنایات نابخشودنی بوده اند , جزو منفور ترین در تاریخ زندگی انسانها و در تاریخ کشور ما هستند و مرام شان جز مرامی شیطانی نیست.


سینما رکس آبادان از ساعت ۲۱.۳۰ شامگاه ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ با صدها نفر- حدود ۶۷۷- مردم که به تماشای فیلم گوزن‌ها در آخرین سانس به سینما رفته بودند, درون آن به آتش کشیده شد و تا ساعت ۲ بامداد روز بعد می ‏سوخت.


مدت کوتاهی پس از این آتش سوزی عمدی, آتش سوزی بزرگ بازار صفای جمشید آباد اتفاق افتاد.


باید دید چه کسانی از این فاجعه سود بردند و بهره برداری کردند؟


چه کسانی به تماشای این فیلم رفتند؟ بیشک نه مردمی با گرایش های مذهبی.


چرا تنها یکی از مسوولین , که خود هم معترف به این آتش سوزیها بوده, مدتها بعد دستگیر شدند در حالی که از قبل به دوستان و اطرافیان هم اعتراف کرده بودند. و چرا با عده دیگری همزمان اعدام شدند.


پیش از این فاجعه , گرچه تا حدی اعتراضات و درگیری ها علیه رژیم شاه وجود داشت, در آبادان از این مسایل خبری نبود. ساکنین اولیه این شهر جدا از بسیاری ایرانی عرب زبان که در نخلستان های اطراف آبادان زندگی می کردند، مردمی هستند که از شهرهای مختلف ایران برای کسب و کار به آبادان کشانده شدند. تلاش و کوشش رژیم شاه برای حفظ آرامش و جلوگیری از تشنج در این منطقه بود. نمونه بارز آن، پرداخت اضافه حقوق و مزایای پی در پی به کارکنان صنایع نفت که شریان حیاتی اقتصاد کشور را دست داشتند.


پیروان خمینی آتش سوزی را به عوامل رژیم گذشته نسبت می دهند و اعتقاد داشتند که این بهانه ای برای سرکوب اعتراضات مردم در این شهر بوده، اگر چنین بود, برای سرکوب اعتراضات می بایست در شهرهایی که حرکت های اعتراضی وجود داشت، عمل کرد نه شهری مثل آبادان.


به نظر من رژیم شاه از آشوب به پا کردن در چنین شهری سودی نمیتوانست ببرد.


جالبتر اینکه, امام جمعه آبادان، حجت الاسلام [غلامحسین] جمی در خطبه های نماز جمعه، کشته شدگان سینما رکس را جز شهدا نمی داند و مسئولین جدید رژیم اسلامی با این عنوان که شاه و دستگاه امنیتی او مسبب این جنایت اند، از رسیدگی به پرونده سینما رکس طفره می روند و موضوع را مربوط به انقلاب و گذشته می دانند.


در سال ۱۳۵۹ فردی به نام حسین تکبعلی‌زاده به مامورین اقرار کرد که عامل جنایت او و دوتن از دوستانش، نام‌های یدالله و فلاح و شخصی به نام فرج بذرکار,حیات , که پس از آتش‌سوزی مفقود شدند، بوده‌اند. او دستگیر و پس از ۵۰ ساعت محاکمه در ۲۰ جلسه و در مدت ۳ روز، در دادگاهی به ریاست سید حسین موسوی تبریزی به اعدام محکوم و در تاریخ پنج‌شنبه ۱۳ شهریور ماه ۱۳۵۹ به دار آویخته شدند.


حسین تکبعلی زاده در دادگاه گفت:


«من و فرج الله بذرکار و حیات در جلساتی که در مسجد قدس (فرح آباد سابق) با آقای محمد رشیدیا [محمود] ابولپور [منفرد] و عبدالله لرقبا داشتیم، قرار بر این شد که به کارهایی دست بزنیم. فرج الله بیشتر از من و حیات با آنها در تماس و ارتباط بود. چند جلسه هم در «سیک لین» به منزل رشیدیان رفتیم. چون ما با رژیم شاه مخالف بودیم، باید کارهایی می کردیم. به اتفاق فرج الله بذرکار و حیات، مدتی قبل از آتش سوزی سینما رکس با مقداری بنزین سوخت هواپیما که عبدالله لرقبا برای ما تهیه کرده بود، به محل دفتر حزب رستاخیز (که از مدت ها قبل، تعطیل بود) رفتیم و با شکستن پنجره دفتر حزب، بنزین را به داخل آن ریختیم و آنجا را به آتش کشیدیم. چون دفتر خالی و کسی در آن نبود و وسایل چندانی هم نداشت، حریق زود خاموش گردید و سر و صدای آنچنانی در شهر ایجاد نکرد. هیچکس متوجه ما نشد و از آنجا دور شدیم. بعد از این کار، تصمیم گرفتیم کاری بکنیم سر و صدای زیادی به همراه داشته باشد. ما می خواستیم کاری بکنیم که مردم به خیابان کشیده شوند. تا آن موقع، در آبادان، خبری از تظاهرات نبود


در جلساتی که مجددا در مسجد قدس (فرح آباد سابق) با آقای رشیدیان (آموزگار سابق و نماینده فعلی آبادان در مجلس شورای اسلامی)، [محمود]ابولپور [منفرد] (دانشجوی سابق دانشکده نفت و رئیس کنونی آموزش و پرورش آبادان)، عبدالله لرقبا (عضو انجمن اسلامی فرودگاه آبادان) داشتیم، قرار بر این شد که در یکی از سینماهای آبادان، حریق ایجاد کنیم. بار اول سینما سهیلا را انتخاب کردیم. بعد از ارزیابی از موقعیت آنجا، به دلایل زیر نقشه خود را عملی ننمودیم: اولا وجود درب های اضطراری در دو طرف سالن اصلی که به آسانی راه گریز به خیابان های اطراف داشت. ثانیآ بوفه سینما طوری قرار گرفته بود که کارکنان بوفه، قسمت جلو را می دیدند و در ضلع دیگر باجه فروش بلیط و مسئول ورود و کنترل بلیط به راحتی توقف ما را برای انجام کار می دید و در داخل سالن نمایش، در حضور تماشاچیان نیز امکان ایجاد حریق نبود، زیرا با اولین شعله آتش، همه تماشاچیان متوجه می شدند و می توانستند از سالن به راهروها و از آنجا خود را به خارج از سینما برسانند و حریق به موقع خاموش شود و ما هم دستگیر شویم. در نتیجه بدون اینکه کاری انجام گیرد، هر یک از ما با در دست داشتن پاکتی که ظاهرا آن را به صورت مواد خوردنی و یا پسته و نوشابه در دست گرفته بودیم، در پایان فیلم از سینما خارج شدیم. بعد از این عدم موفقیت، سینما رکس را ارزیابی کرده و تصمیم گرفتیم نقشه خود را در آنجا پیاده کنیم.»


اینکه این قاتل ۷۰۰ انسان بیگناه , دو سال با اطمینان خاطر این طرف و آن طرف می رفته و از جانب مسئولین اسلامی خیالش راحت بوده نشانه همکاری پشت پرده با رژیم هست. گرچه نمی دانست که در صورت لزوم او را نیز قربانی خواهند کرد.


به همراه حسین تکبعلی‌زاده افراد زیر نیز اعدام شدند: سروان منوچهر بهمنی: ستوان شهربانی آبادان، علی نادری صاحب سینما رکس، اسفندیار رمضانی دهاقانی مدیر داخلی سینما رکس، سرهنگ سیاووش امینی آل آقا رئیس سابق اطلاعات شهربانی آبادان و فرج‌الله مجتهدی کارمند ساواک.


بجز تکبعلی‌زاده که بطور مستقیم در این جنایت ضد انسانی دست داشت, اگر بقیه کسانی که اعدام شدند براستی مقصر بودند, چرا برای دو سال کسی کاری به کارشان نداشت؟


هر امید به تخفیف مجازات و وعهده هائی که به حسین تکبعلی زاده ده بودند , اعتراف او را محدود به دو سه نفری که با او همکاری مستقیم داشتند کرد, در حالی که بیشک برنامه ریزی چنین کشتار بیرحمانه در ارتباط با کسانی دیگر هم بوده, و روزی حقایق بیشتری از این فاجعه در دست خواهیم داشت.


چرا دادگاه از آقای رشیدیان که در تمام برنامه ریزی ها و تصمیم گیری ها نقش فعال داشته است، نخواست که در دادگاه حاضر شود و در حضور خانواده های قربانیان در این مورد توضیح دهد؟ آیا کسی که به کرسی نمایندگی مردم آبادان در شورای اسلامی تکیه زده بود نباید در برابر خون ۷۰۰ نفر از مردم این شهر خود را مسئول بداند و برای روشن شدن این حقایق در محضر دادگاه حاضر شود؟


ابوالپور که در تمام نشست ها و جلسات تصمیم گیری آتش سوزی نقش فعال داشت نه تنها بازداشت نشد، بلکه پس از مدتی به ریاست آموزش و پرورش آبادان منصوب گردید. این ارتقا و پست جدید را به ازای ناز شست گرفته است


عبدالله لرقبا که صراحتا بنزین سوخت هواپیما را در اختیار حسین تکبعلی زاده و فرج الله [بذرکار] و حیات قرار داده بود، چرا یک ساعت بازداشت نگردید و چرا به عنوان شاهد قضیه در دادگاه حاضر نشد؟! او از فعالین انجمن اسلامی فرودگان بین المللی آبادان بود


شک نیست که بسیاری از کسانی که در پشت پرده این جنایات را برنامه ریزی کردند هرگز مجازات نشدند. کسانی که عامل مستقیم یا غیر مستقیم این جنایات نابخشودنی بوده اند , جزو منفور ترین در تاریخ زندگی انسانها و در تاریخ کشور ما هستند و مرام شان جز مرامی شیطانی نیست. روزی همه این نامهای منفور را خواهیم شناخت. شوربختانه, فاجعه هولناک چهل سال پیش که بیشترین حد پستی و شقاوت به شمار میرفت, امروز در برابر دیگر رفتار غیر انسانی, غیر قابل تصور و شرم آوری که میهن ما تجربه کرد, دردیست میان دردهای روزمره.


کیست که جان داده در آتش و دود

کیست که آتش زده بر تار و پود

کیست که کرد جان و دل ما کبود

کیست که آسوده پس از آن غنود

اهلی


در عزا


بار دیگر میهن من کرده تن رخت عزا

بار دیگر کشته شد بس مردمان بی نوا


من نمیدانم چرا در میهن من هر کجا

زندگانی پر ز درد است گرچه نایاب است دوا


این همه کشتار بیجا این همه درد و بلا

از چه میآید سر ما ، هر چه بود از ما خطا


از تو میپرسم اگر هستی و میبینی خدا

تک به تک فریاد کردیم گرچه نشنیدی صدا


این زمان فریاد درد مشترک چون هست رسا

در عجب هستم که باز هم نشنوی فریاد ما


من درون سینه ام دارم غمی بی انتها

کی توانم از دل گریان خود گردم جدا


بار دیگر میهن من کرده تن رخت عزا

بار دیگر کشته شد بس مردمان بی نوا


ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) مهر ماه ۱۳۹۱





Comments


Subscribe Form

©2020 by Amir Ahli Laki. Proudly created with Wix.com

bottom of page