top of page
Search
laksariamir

غمگینم

غمگینم

من به اندازه یک سنگ ز غم سنگینم

من به اندازه یک ابر سیه غمگینم

گرچه چون ساحل توفان زده من ویرانم

خواب دریای امید است که من میبینم

من به پهناوری سینه یک مادر پاک

جگرم سوخته از درد و پر از نفرینم

من ز تنهایی یک کودک آزرده ز فقر

بشکستم و در این سینه دلی خونینم

من ز رسوایی یک باور و از نادانی

و از آن ریشه خاموشی خود شرمینم

که چرا غرقه در این خواب فریبنده پوچ

همچنان در پی آن خاطره پیشینم

من ز بی مهری انسان پر ازمرگ و ریا

عاشق عشق ولی غمزده و مسکینم

من به چنگال سیاهی و در این هذیانم

فکر آزادی و انسانیت است تسکینم

من به اندازه خورشید پر از گرمی و مهر

من چو رویای رهایی ز ستم شیرینم

من به اندازه یک کوه بلند برجایم

من به فردای من و تو و به مهر خوشبینم

من ز دارایی زحمتکش و آزاده به پا

شده دارا و پر از مهر و پر از تحسینم

من به اندازه یک ابر سیه سنگینم

من ز تنهایی آزاده دلان غمگینم

ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) دیماه ١٣٩٢







Recent Posts

See All

نیکا

Comments


bottom of page