غم و دردی که زن دارد
- laksariamir
- Jul 3, 2020
- 2 min read
غم و دردی که زن دارد ....
غم و دردی که زن دارد ، در ایران زن فقط داند
و گر مردی تو را گوید ، که میداند ، چه میداند
سیه بود آن دل چرکین ، و پر از حیله ننگین
که مردان را به نام دین ، به جان زن بتازاند
نمیخواهیم بهشتی را ، که زن در خدمت مرد است
که با این وعده های پوچ ، دل زنها بیازارد
ز یک سو آیه هذیان ، ز یک سو دست ناپاکان
شد اینجا دوزخ شیطان ، که تا ما را بسوزاند
چو دیدیم دوزخ امروز ، چه باک از دوزخ فرداست
بگو با حاکم نادان ، که ما را از چه ترساند
اگر گرگی که پنهان است ، درون فکر ناپاک است
چرا پیکر و موی ما ، حجاب غم بپوشاند
ز بیکاری و از فحشا ، حقارتها ، تجاوزها
چه میماند از آن رویا ، که در هر سینه خشکاند
گرفتند حق و آزادی ، نماند از مادران یادی
در این زندان بنیادی ، چو در بندیم چه میماند
چو میبینم که همزادم ، شود برپا ز فریادم
که تا روزی من آزادم ، دل و جانم خروشاند
سراپای وجود من ، تمنا گردد و خواهش
که تا آن دانه مهرش ، درون سینه بنشاند
چرا ما منتظر مانیم ، خدا از آسمان آید
که چرخ زندگانی را ، دمی دیگر بچرخاند
بدست خود کنون گیریم ، مسیر سرنوشت خویش
که زین پس کس به هر سازی ، زنی دیگر نرقصاند
که تا مردی ز نامردان ، به نام دین و یا ایمان
ز نادانی و یا دهشت ، تن ما را نلرزاند
و من در راه آزادی ، ز جان خود به پا هستم
چه سود دژخیم تاریکی ، مرا از مرگ هراساند
و هر دم چون زنی افتاد ، خبر از عشق و طغیان داد
و با هر قطره خونش ، از آزادیست که میخواند
غم و دردی که زن دارد ، در ایران زن فقط داند
و گر مردی تو را گوید ، که میداند ، چه میداند
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) اسپند ١٣٩١

Comentários