عارف قزوینی
- laksariamir
- Jan 21, 2021
- 5 min read
به یاد عارف قزوینی درگذشته ۲ بهمن ۱۳۱۲
---
عارف قزوینی
چه گویم من از عارف وان شکوه شاعرانه
صدایش مانده بر جا در سرودش عاشقانه
که عاشق بوده بر میهن و عشقش چون فسانه
و از این عشق میهن گشته نامش جاودانه
زمان کودکی عمامه سر کرد بی بهانه
بدور افکند و با مشروطه خواهان شد روانه
به پا شد تا که میهن دیده بهتر یک زمانه
قلم در دست گرفته قلب دشمن را نشانه
به زیبایی سرود هر شعر خود را ماهرانه
به جا ماند در دل میهن , ندایش شد ترانه
ز میهن گفت و از آزادگان از هر کرانه
ز قلب مردمان گفت با زبانی عامیانه
ندید از زندگانی گرچه رنگی منصفانه
به جا ماند بار دنیا تا به آخر روی شانه
ز یک سو رفته دلبر رفته شوق آشیانه
ز یک سو خاک بی چیزی نشست بر بام خانه
صد افسوس خانه اش ویرانه کردند مغرضانه
نماند برجا که گردد یادگار و یک رسانه
چه گویم من از عارف وان شکوه شاعرانه
صدایش مانده بر جا در سرودش عاشقانه
ا.ه.ل. ایرانی -اهلی- بهمن ۱۳۹۹
---
ابوالقاسم عارف قزوینی (زاده ۱۲۵۹ در قزوین – درگذشته ۲ بهمن ۱۳۱۲ در همدان) شاعر و تصنیفساز اهل ایران بود.
پدرش «ملاهادی وکیل» بود. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فراگرفت. خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب مینوشت. موسیقی را نزد میرزا صادق خرازی فراگرفت. مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسن واعظ، یکی از وعاظ قزوین، به نوحهخوانی پرداخت و عمامه میبست؛ ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضهخوانی کرد.
عارف در ۱۷ سالگی به دختری به نام «خانمبالا» علاقه پیدا کرد و پنهانی با او ازدواج کرد. (تصنیف دیدم صنمی را در وصف او سرود) پس از اینکه خانواده دختر مطلع شدند فشارها زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار، آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد.
در سال ۱۲۸۲ در زمان آغاز ۲۳ سالگی عارف زمزمه مشروطیت بلند شده بود عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد. پس از استبداد صغیر در مطبوعات نوشتههای انتقادی منتشر میکرد.
عارف نخستین تصنیفش را در ۱۸ سالگی ساخت. عارف، تصنیفهای وطنی-سیاسی یا عشقی میساخته و در هر دو زمینه نیز بیباک و سنتشکن بودهاست. چون بیشتر تصنیفهای عارف دربارهٔ و اوضاع زمانه بودند تأثیر بسزایی در مجامع آن روز داشتند. عارف از نخستین کسانی است که در ایران کنسرت برگزار کرد و به جنبهٔ غیر مجلسی بودن و مردمی بودن آن تأکید میورزید. کنسرتهای او همیشه پر رونق و پرازدحام بود. عارف در سراسر زندگی خود همیشه صراحت داشته و این دستکم در تصنیفهای اجتماعی و سیاسی او به خوبی مشهود است. او بدون هراس آنچه را که فکر میکرد درست است بر زبان میراند تا جایی که صراحت او گاه باعث رنجش دوستان و یارانش میشد.
خانه عارف قزوینی در محله حمدالله مستوفی قزوین , ثبت ملی شده در سال ۱۳۸۴ , دردا که ویرانه ای بیش از آن بجا نیست.
عارف به تاریخ ایران زمین عشق فراوانی داشت و در مورد تاریخ ایران کهن میگوید:
به ملتی که از تاریخ خویش بیخبر است به جز حکایت محو و زوال نتوان گفت.
عارف اوان عمر را در خانهای اجارهای در یک قلعهٔ کوچک در دره مرادبیگ با یک خدمتکار به صورت تبعیدی و خودخواسته زندگی کرد؛ درحالیکه دارایی او سه سگ و دو دست لباس کهنه بود و در سالهای پایانی با فقر دست به گریبان بود.
سرانجام عارف در روز دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۱۲ در حالی که ۵۴ سال داشت درگذشت. او پس از ۱۰ روز بیماری سخت به کمک جیران، پرستار پیرش خود را به کنار پنجره کشاند تا آفتاب و آسمان میهنش را عاشقانه ببیند و او پس از دیدن آفتاب این شعر را زمزمه کرد:
ستایش مر آن ایزد تابناک که پاک آمدم پاک رفتم به خاک
سپس به بستر بازگشت و لحظاتی بعد جان سپرد و در آرامگاه بوعلیسینا بهخاک سپرده شد
«از خون جوانان وطن لاله دمیده» نام هفتمین و مشهورترین تصنیف از مجموعه سرودههای عارف قزوینی است. این تصنیف با نامهای «راز دل» و «هنگام می» نیز شناخته شدهاست.
مضمون این تصنیف اشاره به افسانهای دارد که از قطرات خون سیاوش (یکی از قهرمانان شاهنامه)، گلهای لاله روییدهاست. مضمون این سرود با گذشت یکصد سال، همچنان در نوشتارهای سیاسی دوران معاصر، مشاهده میشود.
عارف قزوینی در دیوان خود و در مقدمهای بر این تصنیف، آوردهاست:
این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ایران در تهران ساخته شدهاست. برای عشقی که حیدرخان عمواوغلی بدان داشت، میل دارم این تصنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد. این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطه ایران بیاد اولین قربانیان آزادی سروده شدهاست.
نخستین اجرای این تصنیف، با صدای خود عارف بود. عارف این تصنیف را تنها با یک سه تار اجرا میکردهاست. در حال حاضر از اجراهای عارف هیچ نسخه صوتی وجود ندارد. این تصنیف بعدها، بارها توسط خوانندگان مختلف همچون افتخار، زری و امجد(۱۲۹۱)، عبدالله دوامی (۱۲۹۳) و عسگر عبداللهیف (در تفلیس و در همان سالها) اجرا گردید. یکی از مشهورترین آثار ضبط شده از این تصنیف، با صدای الهه در حدود سالهای ۱۳۴۰ در برنامه رادیویی گلهای رنگارنگ با همکاری یک ارکستر ۵۰ نفره صورت گرفت. این اجرا بر اساس روایتهای شفاهی از اجرای خود عارف تنظیم شدهاست.
در ۱۳۵۱ این تصنیف با صدای محمدرضا شجریان و همکاری گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی اجرا شد.. در سال ۱۳۵۸ این اثر با تنظیم متفاوتی از فرامرز پایور و صدای محمدرضا شجریان و اجرای گروه پایور بازخوانی گردید و در آلبوم راز دل منتشر شد.
از دیگر اجراهای مشهور این اثر میتوان به اجرای سالار عقیلی، علیرضا قربانی، پریسا، سیما بینا، سیما مافیها و همچنین اجراهای غیررسمی میتوان به اجرای مجید خراطها و پرستو احمدی اشاره نمود
---
بند یک
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم، خطه ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آئین نه آیین داری ای چرخ
بند دو
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آئین داری نه آیین داری ای چرخ
بند سه
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ
بند چهار
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست بهسر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ
بند پنج
از دست عدو ناله من از سر درد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جانبازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی گرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ
بند شش
عارف ز ازل، تکیه بر ایام ندادهاست
جز جام، به کس دست، چو خیام ندادهاست
دل جز بهسر زلف دلارام ندادهاست
صد زندگی ننگ بیک نام ندادهاست
چه کجرفتاری ای چرخ
چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری،
نه آیین داری ای چرخ

Comments