ضیاء ظلم و ستم و ناروا رسیده این دم به ضیاء میهن پر شور و صفا پر شده از درد و بلا زهر شده آب و غذا چون شده آلوده هوا میهن سرسبز چرا گشته اسیر اژدها کشتی ایمان همه جا گشته بدون ناخدا میهن من زیر بلا یاوه مگو ز کربلا این همه زنجیر چرا کی بشود نوبت ما کی برسد به انتها این همه ظلمت و جفا نیست, امیدی به بقا یا که رهایی و دوا کس نشود گر که به پا کی شده بهبود و شفا هموطنم ، تو با وفا شویم من و تو همصدا به یاری ضیاء بیا تا که شود ضیاء رها ا.ه.ل. ایرانی (اهلی) مهر ۱۳۸۹
laksariamir
Comments