راحله ذکایی
هموطن گر کرده با من حوصله
گویمت من قصه ای از راحله
گرچه گمنام است در آن بند زنان
بوده همره هر زمان با قافله
همره است در اعتصاب و اعتراض
همره است هر جا و در هر مرحله
برده ایم از یاد خود آزادگان
برده ایم از یاد سیل و زلزله
کی روا نامش رود از یاد ما
کی روا از او بگیریم فاصله
کی شویم انسان جدا و تک به تک
گرد هم آییم شویم یک سلسله
چون ذکایی هست بسی آزادگان
کی روا هست مانده گمنام راحله ؟
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) آبان ۱۳۹۱
اسم راحله ذکایی در کنار هشت زنی که در بند سیاسی زندان اوین اعتصاب غذا کردهاند٬ منتشر شده است، اما او همچنان «زندانی گمنامی است» که هیچکس خبری از او ندارد٬ نمیداند به چه اتهامی آنجاست٬ نمیداند از کجا آمده و هیچ عکسی از او نیست. راحله نه یک فعال شناخته شده حقوق بشر بوده٬ نه یک روزنامهنگار معروف٬ نه وابسته به حزب و گروهی سیاسی یا مدنی و نه خانوادهای دارد که صدایش باشند. جای خالی عکس راحله در پوسترهای زنان اعتصابکننده دست به دست میچرخد و گاه حتی همان قاب خالی نیز حذف میشود. و او انگار نماد همه زنان و مردانی باشد که در این سالها و همه سالهای قبل از آن به زندان رفتند٬ محاکمه شدند٬ اعدام شدند و هیچ گاه نه عکسی از آنها جایی دیده شد و نه صدایشان را شنیدیم. زنان و مردانی که پابه پای دیگران هزینه دادند٬ اما هیچ گاه صدایشان شنیده نشد و رقمی شدند در آمار بازداشتشدگان و اعدامشدگان بیشمار این سالها
کانون زنان ایرانی:«راحله مهربان بود و پر از شور زندگی اما زندگی نکرد.» این مفهوم مشترک سخنانِ دیروزهمبندیهای راحله ذکایی در مراسم یادبودش در تهران بود.
راحله ذکایی، هفته گذشته براثرسرطان پیشرفته درمشهد درگذشت.او در سن شانزدهسالگی به جرم سرقت بازداشت و به حبس محکوم شد. (بستگانش از او بهعنوان پوشش در سرقت استفاده میکردند) پس از سالها حبس دربند عمومی به دلیل ارتباطش با زندانیان سیاسی، دارای پرونده سیاسی و به اتهام سیاسیِ تبلیغ علیه نظام محکوم به حبس و به بند زندانیان سیاسی منتقل شد.
منیژه نصراللهی که دورهای از محکومیتش را با راحله دربند زنان اوین گذرانده، در آغاز مراسم گفت: وقتی یکی از ما میرود بقیه دلمان پرمی کشد که کنار هم باشیم، کنار هم باشیم و او را یاد کنیم. یاد کسی که از میان ما رفته و به مهر و محبت ما نیاز دارد، به دعای ما.
مهدیه گلرو یکی از همبندیهای راحله دربند زندانیان سیاسی زن اوین بود که در مراسم یادبودش گفت: راحله اولین تصویر از زندگی واقعی برای من بود. بعد از ۱۲۰ روز زندان انفرادی نخستین آدمی که دیدم راحله بود که با همه زنهایی که تا قبل دیده بودم فرق میکرد. او به من کمک کرد که زندگی واقعی را بشناسم، راحله و همه آن زنها دربند عمومی تصویر واقعیتری از جامعه به من دادند. خیلی وقتها با خودم فکر میکردم ما چه تفاوتی با راحله داریم، میدانید: هیچ! ما تصادفی خوششانس بودیم که در یک خانواده خوب به دنیا آمدیم.
مهدیه با مرو خاطراتش دربند عمومی زندانیان زن گفت: راحله از ما زندانیان سیاسی خیلی حمایت میکرد، حتی خیلی اوقات به خاطر ما با زندانیان عادی دعوا میکرد.
فائزه هاشمی نیز که مدتی از دوره زندانش را با راحله دربند زنان اوین گذرانده، گفت: اولین خاطرهام از او خشمش است اما بعد خیلی باهم دوست شدیم.روز اولی که وارد بند شدم، باخشم زیاد با من برخورد کرد و خیلی صریح گفت در وضعیت امروز من، شما و امثال شما مقصرید، با عصبانیت درباره پدرم حرف می زد و او را مقصر فقر و به زندان افتادنش می دانست.من حرفهایش را با آرامش گوش کردم و سعی کردم او و شرایط سختش را درک کنم و خیلی زود تبدیل به دوستانی خوب برای هم شدیم.
پدر راحله ذکایی که از شهر مشهد برای حضور در این مراسم به تهران آمده بود، خطاب به فائزه هاشمی گفت: راحله علاقه زیادی به شما داشت و میگفت فائزه من را از زندان نجات داد. وقتی اولین بار دخترم با من تماس گرفت و گفت خانم فائزه هاشمی برای آزادی من از زندان سند گذاشته، فکر کردم دچار توهم شده است. شما در دوره زندان و بعد از آزادیاش حمایت زیادی از دخترم کردید و خیلی تحت تأثیر شما بود، بهطوریکه تنها عکسی که در خانهاش بود، عکس شما بود.
ذکایی اضافه کرد:بیشتر زندگی دخترم در حبس و تبعید گذشت. از زندگی اش هیچ نفهمید و آنقدر در زندان زندگی کرده بود که با فضای بیرون از زندان بیگانه شده بود.
نسیم سلطان بیگی، همبندی دیگر که راحله را در روزهای آخر زندگیاش، زیاد او را میدید، نیز گفت: راحله خیلی درد میکشید اما مثل همیشه شور و امید زیادی به زندگی داشت. دوست داشت زندگی کند اما نکرد. زندگی را به معنای واقعی زندگی هرگز تجربه نکرد …حسرت من این است همه عمرش به این گذشت که به زندگی برسد اما نرسید.
منیژه نجم عراقی نیز گفت:راحله شور زندگی داشت …جسمش جوابش کرده بود اما روحش میخواست زندگی کند. آنقدر در زندان بود که زندان خانهاش و زندانیان خانوادهاش شده بودند…خیلی استعداد داشت اما نشکفته در این شورهزار خشکید.
ژیلا بنییعقوب نیز که دورهای با راحله در زندان اوین بوده است، گفت: راحله دختر بااستعدادی بود، زیاد کتاب میخواند و دوست داشت نویسنده شود و کتاب زندگی خودش و سایر زندانیان زن را بنویسد. زمانی که در زندان بود چند گزارش درباره وضع زندان زنان قرچک نوشت و این مطالب به درخواست خودش با نام مستعار در کانون زنان ایرانی منتشر شد. نامهای مستعار نرگس سلیمی و همینطور رها نام های مستعارش برای این مطالب بود. بنییعقوب بخشهایی از نوشته راحله ذکایی را قرائت کرد: «پاییز داره شروع میشه همراه با سوز و سرمای نامطبوع زندان قرچک …بعد از ده سال زندانی کشیدن انگار دارم تازه معنای شکنجه واقعی را با گوشت و خونم لمس میکنم. نمی دونم این فکر از مغز کدوم آدمی تراوش کرد که سرنوشت دو هزار زن و 40 الی 70 کودک زیر دو سال رو به این جهنم بکشونه. امشب مأموری که برای سرکشی اومد یکی از” سگها” بود. زندانیان به پرسنلی که مواد مخدر وارد زندان میکنند “سگ ” میگویند. جنسها رو که شیشهاند به شیفت شب که از زندانیان هستند و نگهبان شبانه تحویل داد و رفت.»
شیوا نظرآهاری یکی دیگر از همبندیهای راحله گفت: مواجهه اولم با راحله «ترس» بود، به خاطر زخمهای متعدد روی دستش که به خاطر خود زدنیهای شدید ایجادشده بود، اول ترسیدم اما خیلی زود باهم دوست شدیم و دیدم چقدر مهربان است. همیشه علاقه داشت با زندانیان سیاسی ارتباط بگیرد و همین باعث شد که بالاخره متهم سیاسی هم بشود. راحله قربانی سیستمی بود که در نظر نگرفت او نباید در سن نوجوانی به زندان برود، او نمونه کاملی از نوجوانانی است که به خاطر شرایط نامناسب جامعه و فقر بزهکار میشوند و زندگی سختی را تجربه میکنند. امیدوارم دنیایی وجود داشته باشد که راحله آنجا در آرامش کامل زندگی کند، آرامشی که در همه زندگیاش به آن نرسید.
پدر راحله ذکایی در پایان از همه دوستان فرزندش تشکر کرد و اضافه کرد: راحله همیشه میگفت نمیدانید من چه دوستانی در تهران دارم، دوستانی که حمایتم میکنند و خیلی دوستم دارند. شماره تلفن تک تک شما را به من داده بود تا بعداز مرگش با شما تماس بگیرم و تشکر کنم.الان هم میخواهم تصور کنم راحله همین الآن ما را می بنید و به شما میگوید: ممنونم، از همه تون ممنونم.
Comments