top of page
Search
laksariamir

دوخته

دوخته

در غربتم اما همه اندیشه پرواز

چشمان امیدم چو به در دوخته ام

از چاه برون آمده در چاله شدم

آزرده دل و خسته و دل سوخته ام

جانم شده پر پر ، شده روحم آزاد

روحم به پلیدی و سیاهی، چو نفروخته ام

ر فتم اگر از میهن خود باکم نیست

بس خاطره در جان و دل اندوخته ام

هر ذره جانم شده بر پا و پر از شور

از آتش آزادگی و عشق، چو افروخته ام

این لحظه جان بازی و آزادگیم را

از نرگس و نسرین و مجید است که آموخته ام

فریاد غمم چون نشنیدی و صد افسوس

بشنو ز سکوتم ، که لبان دوخته ام

ا.ه.ل. ایرانی (اهلی) مرداد ۱۳۸۹




Recent Posts

See All

نیکا

Comments


bottom of page