دست و پای من چه شد
در میان درد و رنج ، مانده ام من بی خدا
لحظه ای با من بگو ، پس خدای من چه شد
گفته بودی تا کنم ، من به درگاهت دعا
گشتم اما مبتلا ، پس دعای من چه شد
گفته بودی میشوی ، هر زمان دردم دوا
من شدم تسلیم درد ، پس دوای من چه شد
ناله کردم بشنوی ، تا ز درد من صدا
بسته چشم و گوش خود ، ناله های من چه شد
گفته بودی میشوی ، رهنمایم هر کجا
رهنمایان غرق جنگ ، رهنمای من چه شد
بر تن افتادگان ، کی تو میگردی عصا
ناامید و بی نوا ، پس عصای من چه شد
ای خدای آسمان ، کی دهی دستی به ما
غرق خون افتاده ام ، دست و پای من چه شد
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) دیماه ١٣٩١
![](https://static.wixstatic.com/media/4c8128_ebf4238f0cd24403a27ce948219221a3~mv2.jpg/v1/fill/w_480,h_270,al_c,q_80,enc_auto/4c8128_ebf4238f0cd24403a27ce948219221a3~mv2.jpg)
Comments