در سکوت خانه تو
در سکوت خانه تو , من شدم بیخانمان
وز فریب باور تو , من شدم بی آسمان
زیر تیغ مذهب تو , کشته شد پیر و جوان
نان شب از سفره ها رفت , زندگانی شد گران
از شکنجه , دار و زندان, تا عزای مادران
از خدای باور تو , شد به مردم ارمغان
پر ز خون شد قلب رویا , در مسیری بی نشان
بال امید پاره پاره , ناامیدی بی امان
از چه پر شد دشمنیها , در میان مردمان
از چه گم شد کودکی ها , از جهان کودکان
از چه پر زد مهر و شادی , از دیار عاشقان
مرگ و نابودی و نفرت , هدیه شد از حاکمان
رنگی از انسان ندیدم , من در این رنگین کمان
چشم امیدم به در ماند , تا بیاید همزبان
منتظر تا کی نشستند , بیصدا همسایگان
در تماشا از چه هستند , بر غم آوارگان
گرچه شد دین و خداوند , هدیه بر بیچارگان
نعمت این زندگی شد , سهم از ما بهتران
در سکوت خانه تو , من شدم بیخانمان
وز فریب باور تو , من شدم بی آسمان
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) مرداد ١٣٩٣
コメント