داشت عباس قلی خان
----------------------------------
از داستانهای جان و خرد
داشت عباس قلی خان پسر بی هنری
پسر بی هنر و بی ادب و بی ثمری
پیر دانا سخنش گفت در این دربدری
کرده ای عمر گرامی به خطا چون سپری
تو مپندار که خورشید تویی یا قمری
تو میاندیش که دانا شدی و پر شرری
زین همه یاوه خود گرچه کنون مفتخری
تو میاندیش که شیرین سخنی یا شکری
زین همه طعنه و یاوه تو کجا بی ضرری
خودنما هستی و خودبین و از آن در خطری
به سراپای خود انداخته شاید نظری
تا ببینی که چه توخالی و خود بیخبری
در خیالت شده چون آتش و بس شعله وری
یاوه گو, بی هنر و بی ادب و بی اثری
ا.ه.ل ایرانی (اهلی) اردیبهشت ۱۳۹۰
Comments