top of page
Search
laksariamir

داداشی

داداشی

هر روز به جان خسته هست اوباشی

امروز رسیده نوبت داداشی

اوباش و هر نوکر و هر فراشی

افتاده به جان او چه با فحاشی

هر روز پزند برای جمعی آشی

خود بوده اگرچه در پی عیاشی

پر قدرت و در اوج جهان هم باشی

مرگ است ز شیاطین تو را پاداشی

این قدرت جانیان و این خون پاشی

از وحشت و از سکوت ما هست ناشی

هر آجر و هر سنگ بنا ، هر کاشی

از پایه تارشان چو در هم پاشی

این رنگ سیه رود از این نقاشی

خونی نچکد ز کس چنان داداشی

ا.ه. ل ایرانی (اهلی ) تیرماه ۱۳۹۰

0 views0 comments

Recent Posts

See All

نیکا

コメント


bottom of page