خواهی نشوی رسوا
همرنگ جماعت شو ، خواهی نشوی رسوا
درمانده و در غوغا ، خواهی نشوی تنها
گر ظلم و ستمها را، کردی تو دمی حاشا
همراه ستمکاران ، گردیده دلت خارا
خواهی شده گم در جهل ، هرگز نشوی پیدا
با ثروت عالم هم ، نادان نشود دارا
آنکس که نخواهد دید ، هرگز نشود بینا
در همرهی نادان ، هرگز نشوی دانا
هر قطره که میبارد ، هر گوشه و در هر جا
شاید که شود موجی ، شاید که شود دریا
کی گشته هم آوا ما ، گر نیست ز کس آوا
کی گشته رها از بند ، گر مانده همه بر جا
آزادی انسانها ، کی بوده فقط رویا
گر من و تو برپاییم ، آزاده و بی پروا
با هم شده ما برپا ، گر من و تو هستیم ما
برپا شده بر ظلمت ، برپا همه انسانها
چون بگذرد این شبها ، وان دم که رسد فردا
همواره امیدی هست ، بهتر بشود دنیا
آزاده و انسان باش ، حتی چو شوی رسوا
در محفل آزادی ، هرگز نشوی تنها
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) شهریور ۱۳۹۱
Comments