top of page
Search
laksariamir

حسین اخترزند

حسین اخترزند

بس بشنویم ز یاران ، جان داده یا که در بند

غمگین شدم من این دم ، از قصه اخترزند

در اصفهان و از کار ، برگشته سوی دلبند

افسوس دست ناپاک ، جانش گرفت به ترفند

از بام زندگانی ، افتاد اگرچه فرزند

در چشم مام میهن ، در اوج و بر دماوند

چون آن درخت امید ، پر ریشه و تنومند

در سایه امیدت ، من مانده آرزومند

بر جان بی گناهت ، بر خون پاکت سوگند

تا زنده ام و هستم ، دارم به یادت پیوند

غم در دلم اگر هست ، بر چهره دارم لبخند

این خاک میهن از تو ، همواره هست برومند

نامت به جا چو بویت ، چون قلبها را آکند

یادت به سینه ها مان، همواره هست اخترزند

ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) خرداد ۱۳۹۰

19 views0 comments

Recent Posts

See All

نیکا

Comentarios


bottom of page