جهان کودکان هست

جهان کودکان هست

بیا بنشین که وقت داستان هست

که این دم داستان از کودکان هست

چو کودک هدیه ای از مادران هست

نهالی در میان بوستان هست

اگر بینی گهی چون و چنان هست

تفاوت ها ز عهد باستان هست

یکی بی چیز پس از یک زایمان هست

دگر بر روی تخت پرنیان هست

یکی در خانه اش با نوکران هست

یکی آواره و بیخنامان هست

یکی در مهد عشق و بازوان هست

یکی در قایقی بی بادبان هست

یکی بنشسته زیر سایبان هست

دگر درکار و گرما جان فشان هست

کمر بشکسته با نامردمان هست

به امید پنیر و لقمه نان هست

یکی افتاده دست هرزه گان هست

تجاوز دیده ای بر جسم و جان هست

اسیر دست دین و روضه خان هست

و قربانی جنگ حاکمان هست

گهی فرسوده یا چون مردگان هست

گهی رنجور و گاهی بد گمان هست

گهی آزرده جان و نا توان هست

گهی زخمی ولی از ما نهان هست

یکی در بند ننگ ظالمان هست

یکی از جان گذشت و قهرمان هست

اگر در سینه اش آتش فشان هست

به امید و ز شوق حامیان هست

زبان عاجز ز گفتار و بیان هست

چو عمق این سیاهی بی کران هست

فساد و ظلم و غمها چون عیان هست

نگاه خشم ما بر آسمان هست

یکی دارا و از آن شادمان هست

دگر بیچیز و بی نام و نشان هست

خدا گر بی خبر از بندگان هست

در اینجا کودکان را کی مکان هست

چو بنشستیم ستم هم جاودان هست

جهانی از کلاغان و سگان هست

چه دنیایی برای نوجوان هست

به پا خیزیم که عمرش در خزان هست

جهانی پر غم و بی باغبان هست

کجا بر کودکان ما امان هست

به خود آییم که جایی از تکان هست

اگر نادیده گیریم بس گران هست

چو خلقی همدل است وهم زبان هست

برای کودکان بس ارمغان هست

محبت ، دانه آزادگان هست

دواند ریشه عمری جاودان هست

بسازیم ما بهشت تا این جهان هست

بسازیم عشق و ایمان تا زمان هست

جهان ما جهان کودکان هست

سر آخر این پیام زندگان هست

ا.ه .ل -ایرانی (اهلی) - خرداد ۱۳۸۹