top of page
Search
laksariamir

به زمین به من نگه کن

به زمین به من نگه کن

غم من تو کی ببینی چو سرت به آسمان است

که امید من به فردا همه جا به مردمان است

چو ز آسمان در اینجا همه پر ز شاکیان است

و امید ما ز دستیست و کسی که همزبان است

تو مگو غمی ندارم ، غم من کجا نهان است

چو ندیده ای تو اشکم که ز دیده ام روان است

ز لحاف کهنه من ، تو نگو که پرنیان است

که به جان خسته من همه جا پر از زیان است

و در این هوای سوزان که بدون سایه بان است

که نمانده قطره ای آب چه جواب تشنگان است

تو مگو ز جام دستت که به من چو شوکران است

تو مگو ز سفره خویش ، که به بینوا گران است

و شکسته قایق من ، که بدون بادبان است

چو شود روان به دریا چه کنم که بی امان است

تو مگو که نور عالم همه از ستارگان است

چو درون سینه ما ، همه جا چو کهکشان است

تو ز آسمان چه خواهی ، که همیشه ناتوان است

به زمین به من نگه کن که دیار خستگان است

و نگاه من در اینجا ، چو نگاه عاشقان است

چو نگاهی است ز انسان ، که همیشه مهربان است

به دیار آدمیت ، تو بیا که بیکران است

تو بیا و همسفر شو ، که سفر در این زمان است

غم من تو کی ببینی چو سرت به آسمان است

که امید من به فردا همه جا به مردمان است

ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) اردیبهشت ۱۳۹۱





Recent Posts

See All

نیکا

Kommentarer


bottom of page