برهنگی
گر مرا بینی برهنه ، نیست از دلدادگی
چونکه دلداری ندارم من به جز آزادگی
گر مرا بینی برهنه ، نیست از دلمردگی
زندگی خواهم و جویم با همه دلبستگی
گر مرا بینی برهنه ، نیست از پیچیدگی
حق خود خواهم و بر پا میشوم با سادگی
گر مرا بینی برهنه ، نیست این دیوانگی
نیست از قلبی شکسته ، یا که از افسردگی
نیست این از بی خیالی یا که از آسودگی
نیست لجبازی و یا خودبینی و یک دندگی
گر مرا بینی برهنه ، کیست در آشفتگی
کی شنیدی کی تو دیدی ، پس چرا آزردگی
گر مرا بینی برهنه ، نیست این از بندگی
هرچه زنجیر است شکستم من ز بند بردگی
من شکستم آن طلسم نا بجا از بچگی
سنت دیرینه ناحقی و پوسیدگی
نیست از خود دل بریدن یا تب بیگانگی
سربلندم من نشانی نیست از شرمندگی
کی ببندم تک امیدم را به هر مردانگی
چونکه میجنگم برای حق زن بی خستگی
کی بگیرم حق خود را در دل درماندگی
گر نباشم من مبارز با همه رزمندگی
بسته ام امید به انسانها که با همبستگی
آوریم آزادگی و حق برای زندگی
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) آذر ماه ۱۳۹۰
Comments