بدگمان
گه به نام میهن و گاهی به نام دوستان
دست خود را میفشاریم بر گلوی دیگران
هر کسی خائن بنامد دیگری را را این میان
شاد باشند چونکه بینند این تکاپو حاکمان
این همه برچسب و توهین یا که فریاد و فغان
گه ز خود خواهی بیاید گه ز فکر بد گمان
چونکه هر کس فکر خویش است و سراپا گم در آن
کی امید است تا شویم پیروز ما بر ظالمان
تا به کی با یکدگر چون دشمنان، نامهربان ؟
تا به کی این دشمنی با یکدگر، هم میهنان ؟
گر به خاطر آوریم ما رنج و ظلم بیکران
بر حذر باشیم ز آزار و زبان تلخمان
راه آزادی کجا باشد ره خودکامگان ؟
این جدایی و نفاق هست میهن ما را زیان
لحظه ای بر خود نظر کرده و بر اندیشه مان
تا که شاید ما بیابیم بار دیگر راهمان
بس از این خودبینی و خود کامگی ها هر زمان
خشم خود باید هدف گیریم بسوی دشمنان
بس ز هر آزار بر یکدیگر و جان و روان
تا دهیم در راه میهن آنچه داریم در توان
در دل و در سینه خود گر بپرسیم بی امان
هست آیا بهترین ، از من به میهن ارمغان ؟
آمد این دم موسم یاری ز ما ایرانیان
تا بگردیم بار دیگر بهر میهن همزبان
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) مهر ۱۳۸۹
Comments