top of page
Search
laksariamir

بخش ۱ - باد شکم

Updated: Jul 29, 2020

بخش ۱ - باد شکم

یکی سرزمین بود، اندر جهان

سراسر نشان از خرد بود و جان

بسی حاکمان خردمند دید

و گه ظالمان هم بیامد پدید

یکی حاکم آمد برون در دیار

ز مردم گرفتش همه اختیار

منم حاکم دین و ایمانتان

برایم چو باید دهید جانتان

سری گر به تن هست به راه منست

جدا از من ار هست ، جدا از تن است

و هر آنچه دارید که دارد بها

بیارید چو هستم پر از اشتها

از املاک و از پول و از سیم و زر

و یا قدرت کار هر کارگر

برای من است چونکه من حاکمم

و هر آنچه دارید ، باشد کمم

رسید فقر و بدبختی و مالیات

و مردم به دنبال راه نجات

شدند مردمان پر غم و ناله ها

همه شاکی از چاه و از چاله ها

و آن شاه ظالم چو اندیشه کرد

یکی فتنه تازه را پیشه کرد

اگر باد پیچیده پشت دلت

روا هست فقط داخل منزلت

صدایی و بویی چو آید برون

نباشد روا به که هست اندرون

ز یزدان جدا بود و باشد حرام

جدا باشد از ما ، و از هر مرام

اگر باد دارید درون شکم

مبادا رها کرده در پیش هم

چو دیدی یکی ، داد بادی هوا

سرش را ز تن کرده باید جدا

چو پیچید باد در شکم هایشان

نشستند با درد دل هایشان

مبادا ز ما ناگهان در رود

خطا کرده آن دم ز ما سر رود

سراسیمه مردم ز هر شهر و کوی

به ناگه چو بسیار شد، های و هوی

وزیری به پا شد ز ظالم دلان

خبر داد ز اصلاح و عدل زمان

تو ای حاکم دین و ایمان ما

بیا بشنو از روح و از جان ما

قبول است هر ظلم و هر ناروا

ولی درد باد شکم کن دوا

به جا ماند به سر ظلمت و تیشه ها

ولی رفت ، قانون دل پیچه ها

به ناگه چو هر کس دمی شاد شد

هوا بار دیگر ، پر از باد شد

تو گویی که پایان بیداد بود

و مردم ز زنجیر آزاد بود

از آن پس جهان شد دوباره به کام

فراموش شد مردمان را پیام

ا. ه. ل. ایرانی (اهلی) خرداد ١٣٨٩

1 view0 comments

Recent Posts

See All

Comments


bottom of page