باتلاق
- laksariamir
- May 28, 2020
- 1 min read
باتلاق
زندگی را ارج میداریم همه با اشتیاق
گرچه گاهی زندگانی میشود چون باتلاق
ناگهان در کشور ما ظالمان از عمق طاق
سر برون آورده اما با صدای واق واق
از سیاهی قلب این سگهای هار همچون کلاغ
جز فریب و رنگ نمیآید از آن چشمان زاغ
یک طرف اهریمنان با نام ایزد گشته چاق
سوی دیگر مرگ و ناحقی و سختی و فراق
تیغ و تیر است بر دل مردم و بر سرها چماق
مزه شیر و شکر در کام مردم چون سماق
هر طرف، این خانه تاریک است و سرد در هر اتاق
چون خراب از پایه ها هست لرزه آید بر رواق
هر طرف مردم گریزان، بی دلند و بی دماغ
سوت و کور است خانه ها و گشته خاموش هر اجاق
گرچه پژمردند و پر پر کرده اند گلهای باغ
سبزه ها رویان و بر پا هر طرف از دشت و راغ
میدهند جان در ره آزادی چون با خون داغ
نور آزادی بییافشانند ، همچون چلچراغ
کی شود حاصل رهایی، با جدایی و نفاق
دولتی از مردمان سازیم چو داریم اتفاق
دولتی از مردم و دین در کجا داری سراغ؟
از برای دین و دولت نیست راهی جز طلاق
بار دیگر متحد، آزادگان، با اشتیاق
تا رها گردیم از این تاریکی و این باتلاق
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) شهریور ۱۳۸۹
Comments