top of page
Search
laksariamir

اَزبرعلی حاجوی

اَزبرعلی حاجوی


بس قصه شنیدیم ز دهقان فداکار از زندگی اش ما نشدیم گرچه خبردار


اَزبرعلی یک آذری است , خوشدل و پرکار با برزگری کرده در این زندگی امرار

در یک شب بورانی که گردیده چو رگبار عازم شده بود سوی قطار از لب کوهسار

چون دید که شد راه قطار بسته ز آوار تن پوش خود آتش زده بود تا دهد هشدار

از دور نشد آتش او گرچه پدیدار با تیر خبرداد و از آن آمده اخطار

مردم شده بیرون ز قطار گشته چو وادار شاکی شده گردیده از آن مرد طلبکار

گشتند سرآخر چو خبردار و هشیار آگه شده از مرد فداکار و ایثار

بس قصه شنیدیم ز دهقان فداکار از زندگی اش تازه شدیم گرچه خبردار

ا.ه.ل.ایرانی - اهلی- تیر ماه ۱۳۹۹


اَزبرعلی حاجوی معروف به ریزعلی خواجوی یا همان دهقان فداکار درس فارسی سوم دبستان، در پنجم اسفند ماه سال ۱۳۰۹ در روستای قلعه جوق شهرستان میانه آذربایجان متولد شد. وی در آذر ماه سال ۱۳۴۱ در سن۳۲ سالگی شب هنگام، زمانی که میخواست باجناق خود را با قطار راهی شهر کند، متوجه مسدود بودن مسیر قطار شد، آن شب کوه ریزش کرده بود و تکه سنگ های بزرگی مسیر قطار را بسته بودند، در آن هنگام ریز علی خواجوی متوجه نزدیک شدن قطار شد و برای جلوگیری از برخورد قطار با سنگ ها کت خود را آتش زد و به سمت قطار شروع به دویدن کرد و با این کار نتوانست که لوکوموتیوران را آگاه کند و در نهایت با شلیک چند گلوله از تفنگ شکاری خود توانست که قطار را متوقف کند و باعث جلوگیری از مرگ چندین مسافر قطار شد، به همین خاطر وی را به عنوان یک قهرمان ملی میشناسیم.

به گفتهٔ او پس از توقّف قطار، مردم ناراضی از قطار پیاده شدند و او را کتک زدند. تا اینکه او آنها را متوجه خطری که در انتظار آنها بود؛ ساخت. پس از آنکه مسافرین با چشم خود ریزش کوه را دیدند به تشکر و عذرخواهی از او روی آوردند. ریزعلی خواجوی در روز شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۶ در سن ۸۶ سالگی بعد از تحمل ۲۰ روز بیماری در بیمارستان امام رضای تبریز درگذشت. و در ۱۳ آذر در زادگاهش شهرستان میانه به خاک سپرده شد.

اَزبرعلی حاجوی بیش از ۶۰ نوه و نتیجه داشت و با حقوق بازنشستگی خود و همسرش را اداره میکرد.

در سال ۱۳۸۵ در سومین همایش اعطای تندیس ملی فداکاری از وی تجلیل شد و این تندیس به او اهدا شد. این مراسم در تالار علامه امینی دانشگاه تهران برگزار شد. دهقان فداکار ترک‌زبان بود و قادر به صحبت کردن به زبان فارسی نبود. به همین دلیل مترجمی سخنان وی را به فارسی ترجمه کرد.

ماجرای دهقان فداکار یکبار در سال ۱۳۴۷ با روایتی مشابه دستمایهٔ فیلم مستندی به نام «اون شب که بارون اومد (حماسهٔ روستازادهٔ گرگانی)» به کارگردانی کامران شیردل قرار گرفت.

در مصاحبه ای بعد از ۵۵ سال از آن روز دهقان فداکار ما چندین گله دارد که به نظر خودش بسیار مهم است و از اینکه به آن توجه نشده خوشحال نیست. یکی اینکه آن شب زیر پیراهن کلفتی بر تن داشته و از اینکه در کتاب ها او را برهنه به تصویر کشیده اند احساس ناراحتی میکند و دیگر اینکه نام اصلی اش ازبر علی است، نامی که پدر و مادرش برای او گذاشتند تا درسهای زندگی و حساب و کتاب را از بر کند و برای خودش کسی شود.

ازبرعلی , از انسانهای راستین میهن ماست و به خواسته اش رسید و کسی شد, کسی که از او همواره به قهرمانی یاد خواهیم کرد






Recent Posts

See All

نیکا

Comments


bottom of page