top of page

چاله

  • laksariamir
  • Jun 6, 2020
  • 2 min read

چاله

از داستانهای جان و خرد

-------------------------------------

چون به راهی رفت مردی در دیار

لحظه ای از دست خود داد اختیار

ناگهان افتاده چون در چاله ای

غرق درد و کرده هر دم ناله ای

چونکه ملا یی گذشت از آن مسیر

گفت حتما هست گناهت بس کبیر

بعد از آن گفتا سیاست پیشه ای

در شگفتم چون تو هم، هم ریشه ای

چونکه دانشمند به آن سو شد روان

جسته ای بس نکته ها در این میان

میگرفت اندازه عمق چاله را

یا صدا و قدرت آن ناله را

چون پزشکی تا لب چاله رسید

نسخه ای داد و به راه خود دوید

چون پرستاری به راهش دید مرد

در کنار چاله با او گریه کرد

دیگر آمد کس ز عاشق پیشگان

یک نگاه ، صد عاشق آن دیدگان

یک روانکاو گفت، گر این آیدت

عاملی از کودکی ها بایدت

چون خبر آمد به تجزیه طلب

گفت، چاله بر تو با مشتی حلب

مابقی از آن ما هست و فلک

این میان آزاده ایم ما بی کلک

دیگری آمد که در روزنامه اش

با خبر کرد مردمان از ناله اش

فرد خوشبین گفت ، چه ناله میکنی

بخت خوش بود تا که پایت نشکنی

عاقلی آمد برایش با جواب

این زمان باید بخوانی یک کتاب

شاعری ، شعری برایش میسرود

از من و از مردمان بر تو درود

دیگری گفت واقعی نیست این ملال

درد و چاله ، هست در فکر و خیال

مرد روحانی، بگفت باید دعا

تا به سویت آید آن دست خدا

گفت مشوق جمع کن این دم حواس

خواستن باشد توانستن سپاس

دیگری آمد سراپا انتقاد

چاله و چاه ، از چه کردی اعتماد

بعد از آن هم نوبت نقاش شد

درد در نقاشی او فاش شد

آمد آن عکاس و عکسش را گرفت

آرزویش تا کسی دستش را گرفت

بیسوادی چون صدای او شنید

دست او بگرفت و بیرونش کشید

گر توانایی ، نیاز است از عمل

حرف بیجا ، مفت و تزویر و دغل

ا. ه. ل. ایرانی (اهلی) تیر ماه ۱۳۸۹

Comments


Subscribe Form

©2020 by Amir Ahli Laki. Proudly created with Wix.com

bottom of page