آذرم
درد هم میهن چو این دم من به یادم آورم
من هم امروز با تمامی وجودم آذرم
پاره های جان تو گم گشته در آوار غم
من در این دنیای درد و غم تو را هم پیکرم
گر برادر خواهرت رفتند در این روز سیاه
من برایت تا ابد همچون برادر خواهرم
گر که افتادند پدر مادر تو تنها مانده ای
من برایت یک پدر هستم برایت مادرم
گر که رفت دلدار و یارت شوهرت یا همسرت
یارت هستم هر کجا من شوهرم یا همسرم
بسترت را گر ربود با حیله آن دژخیم مرگ
من در آغوش پر از مهرم برایت بسترم
دیده چون پرپر شدند گلهای باغ زندگی
گل نماند در باغ جانم خود سراپا پرپرم
خون پاکت گر روان ، جانت رود از پیکرت
خون رگهایت شوم ، تا قطره های آخرم
گرچه میخواهم شوم همدرد تو، چون بنگرم
داغ و دردت جان من سوزانده من کی بهترم
هموطن، هم ریشه ام، همدردت هستم این زمان
هر کجا هستم تو را از جان و دل من یاورم
درد انسانهای دنیا آورد جانم به درد
گرچه جانم سوزد این دم غرق خون است کشورم
درد هم میهن چو این دم من به یادم آورم
هر کجا جانم بسوزاند سراپا آذرم
ا.ه.ل.ایرانی (اهلی) مرداد ۱۳۹۱
Comments