top of page
Search
laksariamir

زنی


زنی


زنی در کشور من نان ندارد

اگر چه مادر است خود جان ندارد

دلی دارد شکسته گرچه پر درد

به درد دل کنون درمان ندارد


پر است از شور و عشق زندگانی

ولی در زندگی امکان ندارد

ز دین و دولتش سهمی در اینجا

بجز یک سینه ی ویران ندارد


کشید از کودکی این بار غم را

و درد خود ز کس پنهان ندارد

تماشاخانه ی این شهر دلسنگ

دریغا یک نفر انسان ندارد


پر از حرف است اگر در جمع مردان

عمل نیست چون که حق خواهان ندارد

فقط آزاده بر پا هست و همراه

که ترس از دار و از زندان ندارد


خرافات است درون ریشه پنهان

درون ریشه ها برهان ندارد

بنام یک خدا شیطان بپا هست

کسی کاری به این شیطان ندارد


به نام دین و ناموس سیاهی

مرام جانیان وژدان ندارد

و تا دولت و دین اینست ز بنیان

در اینجا درد زن پایان ندارد


و از هفت آسمان هم ارمغانی

بجز یک دیده ی گریان ندارد

چو عمری دید فریب آسمان را

دعا دارد ولی ایمان ندارد


جهان زن پر از درد است و پیکار

مگو این درد و غم ایران ندارد

زنی از ریشه ایران پاکان

چرا در کشور من جان ندارد


ا.ه.ل.ایرانی - اهلی-روز زن , اسپند ماه ۱۴۰۰




Recent Posts

See All

نیکا

Комментарии


bottom of page