دختر آبی
دختر آبی دختر آبی ز دین و دولتش چون شد جواب شد ز جانش سیر و آتش زد به جان در اعتصاب در میان تلخی دوران و هر رنج و عذاب جان او شیرین شد از...
Amir Laki (AHLI)
دختر آبی دختر آبی ز دین و دولتش چون شد جواب شد ز جانش سیر و آتش زد به جان در اعتصاب در میان تلخی دوران و هر رنج و عذاب جان او شیرین شد از...
در سیاهی رفت ولیکن رنگ جانش خوش به جاست آنکه دردش را نبیند بیگمان خود نارواست رنگ رویا های او همواره رنگی آشناست آتشی در زیر خاکستر ز...
باتلاق زندگی را ارج میداریم همه با اشتیاق گرچه گاهی زندگانی میشود چون باتلاق ناگهان در کشور ما ظالمان از عمق طاق سر برون آورده اما با...
روز میعاد من نمیدانم چه آرد روز جنبش ارمغان آنچه میدانم وطن برپا شود از هر کران گرچه هر روز، روز جنبش هست بر ایرانیان میرسد آن روز میعاد...
پس چه شد حاکمی روزی به مردم گفت آیید سوی من مشکلات خود بگویید یک به یک در روی من شد صمد نامی به پا ناگه میان مردمان گفت چرا هستیم فقیر و...
شب وداع ای خداوندی که نامت هست بر جان و خرد آن شب تلخ وداع از یاد من کی میرود رفته بودیم سوی میهن در جدال خوب و بد بر سراب شهرغربت چون...
حاشا و اغوا نمیدانم که پایان کی رسد بر درد و غمها کرونا بود و سیل و زلزله , کم بود ملخ ها ز یک سو بند و زندان است و اعدام است و دعوا ز یک...
قفس آزادگان در دل آزادگان کی باشد آرامی به کس زادگاه و میهنت چون گشته همچون یک قفس گرچه اکنون این پلیدان خون مردم میمکند وقت آن آید که...
من نمیدانم چه هستم کودکم یا مادرم بچه دارم در بغل دستم به دست خواهرم من ندیدم کودکی را کی بیامد کی برفت من که را یاور شوم گر خود چنین بی...
دلیران اسیر هر کجا آزاده ای هست بس دلیر هر کجا ما بی خبر از یک اسیر رفته چون آزاده در راه و مسیر نیست باکش گر به بند است زود و دیر گرچه...
افشا در جهان گشته بر پا هر طرف آزادگان تا که شیطان گشته افشا در جهان هر طرف تاریکی و آزار جان هر طرف مردم پی یک لقمه نان صحبت از مهر و...
اراده از هر چه به دنیاست چه پیچیده چه ساده در عالم هستی ، چه قویتر ز اراده گر طول جهان را تو روی پای پیاده از مستی عشق بوده کجا بوده ز...
بیداد در ایران شنیدی هموطن هر گوشه بیداد است در ایران پر از فقر است و هر آزاده بر داراست و زندان فقط آزاده بر پا هست ز جان و هست به میدان...
بهنام دانیم که بسی فتاده در بند گمنام این دم سخن من به تو هست از بهنام زحمتکش و آزاده ولی نا آرام بر پا شد و با میهن خود شد همگام برخاست...
بشویم شیپوری چه کند در دل تاریکی و در بی نوری چه بگوید به من و تو ز غم مجبوری با دلی پر ز امید است و پر از دلشوری تک و تنها نگران غمزده...
از سکوت من و تو هست و کری یا کوری گر که آزاده دل است خفته درون گوری نوبت مهر و شهامت شده و غیوری تا به پایان برسد این قفس مجبوری اهلی
قصه انسانها هر گوشه غمی نهفته در این غوغا دل بشکند از قصه این انسان ها هر گوشه دلیریست که گردد برپا آزادگی و حق و عدالت جویا برپا شده بر...
گمنام و در بند یاد آوریم ز یاران ، افتاده دست مزدور در این شب سیاهی ، گردیم چو هاله ای نور همواره قهرمانند ، آزادگان غیور در سینه ها...
هر گوشه دسته دسته ، بس کارگر نشسته بیکار ، گرسنه خسته ، با دست پینه بسته گردیم اگر همبسته ، زنجیر خود گسسته برپا شویم که با هم ، دست ستم...
با کمترش راضی مشو ----------------------- هر طرف با حیله ای از ما بگیرند حقمان در جدال حق و ناحق ، حق خود کامل بگیر با کمترش راضی مشو هر...