Amir Laki (AHLI)

سرزمین سایه ها گر سایه میگردد دراز ، در سرزمین سایه ها رو به غروب است آفتاب ، کی بوده آن بی انتها بر خود بیا ای بی خبر ، بر خود بیا ای...

تو بیا این ره آزادگی باریک مکن تو بیا محفل آزادگی تاریک مکن گر زنی دم تو ز آزادی و پیروزی ما تو بیا این همه لجبازی و تحریک مکن اهلی

جرم من چیست به جز مذهب من باور من به چه حقی شده اند قاضی و یا داور من چه بهایی، چه مسیحی و چه کافر باشم تو بیا هموطنم گشته کنون یاور من اهلی

در اعماق دردم مرا دریاب که سوزد جانم هر دم مرا دریاب که در اعماق دردم نگاهم کن که پژمردم در این بند نگاهی کن به رنگ و روی زردم در این...

پرتقالم را بخر تا جان من هم گشته مست گرمی مهر تو شاید در تن من هم نشست گرچه من خود یخ زدم این پرتقالم تازه هست تازه میماند در این سرما...

همه با هم با رنگ ریاکاری خود کرده سیاهم با نام خدا آمده گفتی همه با هم آن وعده آزادی ز چاله شده چاهم افسوس که گردیده حجابم و کلاهم بردی...

مکن با میهنم بازی ---------------------- مکن با میهنم بازی ، اگر ترکی اگر تازی از آنکارا و از باکو و شاید اهل قفقازی اگر همواره در بازی ،...

یادمان هست ز دوران طلایی وطن سر مردم چو جدا شد همه یکسان ز بدن آنکه قلاده ای از رنگ طلا داشت ولی کی چو آزاده بر آرد سر از این خاک کهن اهلی

نه و آری سوالت گرچه بود از حیله کاری غلط کردم اگر گفتم من آری که روز سیزده ماه بهاری بنا شد چرخه ای از نابکاری کجا گفتی ز بند و برده داری...

پندار زشت، گفتار زشت، کردار زشت --------------------------------------- پر شد از بند و تجاوز از شکنجه ، تیر و دار رشوه خواری، دزدی و آدم...

فصل جهالت ----------- تاریخ بشر پر شده از جهل و حماقت خونها که فرو ریخت در این فصل جهالت گه بوده به نامی ز خدا و ز عبادت گه بوده به نامی...

چیست حجاب چیست حجابی که به سر میکنی چیست که از آن تو حذر میکنی از چه تو با زور حجاب آوری آنکه نخواست زیر و زبر میکنی گر که کسی اهل حجاب...

تازیانه گرچه بسیار است تلخیها و ظلم در هر زمانه نیست جایی در زمان ما برای تازیانه میشود جان لحظه لحظه، پاره پاره، وحشیانه میزند دژخیم چون...

تک روی یا هم روی --------------------------- ای رفیق نیمه راهم تا به کی این تک روی نغمه ای دارم برایت شاید آن را بشنوی پیش از هر چیزی به...

اتحاد است چاره آزادگی و افتخار --------------------------------- فقر و فحشا ، اعتیاد و مردمان بر چوب دار هر فساد و رشوه و دزدی و باج و...

سهم هر اندیشمند است نیشتر جان و قلب او ز غمها ریشتر آنکه نادان خوش ز جهل خویشتن هر که داند بیش دردش بیشتر اهلی

قدر کفشت را بدان گرچه داری غم به دل اشکی به دیده این زمان گرچه پنداری که پر شد سینه با درد نهان گرچه پنداری تو خود پر دردتر از دیگران هر...

ازدواج کودکان کودکان سازند جهان زیباتر و بس شادما ن کی توان شد شادمان از ازدواج کودکان گر زمانی بوده رایج این ستم بر دختران قرنها بگذشته...

گاری خاکی گرچه من دارم قلم در دست و بی پروا شدم کی شدم شاعر و یا استاد و کی دانا شدم آنکه گفت با من ز وزن و قافیه ، دستور شعر پند داد...

بخش ۱ - باد شکم یکی سرزمین بود، اندر جهان سراسر نشان از خرد بود و جان بسی حاکمان خردمند دید و گه ظالمان هم بیامد پدید یکی حاکم آمد برون...