به نام انبیا
گه به نامی از خدا و گه به نام انبیا پر شد هر جا رنگ مرگ عاری ز هر شرم و حیا نور باورهای ما گم شد درون ناله ها پر شد هر جا سایه ها پر شد ز...
Amir Laki (AHLI)
گه به نامی از خدا و گه به نام انبیا پر شد هر جا رنگ مرگ عاری ز هر شرم و حیا نور باورهای ما گم شد درون ناله ها پر شد هر جا سایه ها پر شد ز...
· مسوولیت شعر در میان ستم و درد و غم و بیماری ننویس شعر چو بی حوصله یا بیکاری گر که اهل ادب و دشمن استثماری شعر مسولیتی هست که به گردن...
رنگ رهایی پرسم ز تو گر که آب و نان نیست چرا اصلاح مکن تو کاسه فقر مرا گر رنگ سیاهی مانده در ریشه بجا این رنگ بنفش و سبز به سر تا به کجا...
گاهی در بازار خود بینی ، آنچنان سرگرم به کار و اندیشه و دیدگاه خود هستیم که تا به خود میآییم فرصتی باقی نمانده... کجا باشد ره خودکامگی ها...
با من تو مگو سنگ بزرگ بر نزدن هست نشان دارم چو کلیدی که گشاید همه درهای جهان از من تو مپرس معجزه ام چیست که تا کرده عیان این معجزه در...
دو خواهر پاکستانی ، نور بسرا ، نور شزا (و مادر شان) ، به جرم رقصیدن درباران و به نام اعاده ناموس کشته شدند . اندیشه و فکر مردمان چون...
یادم کنید کاش قبل از مرگ من یادم کنید تا که بعد از مردن آبادم کنید یا مگویید شاد باشد روح من این زمان هستم چو من شادم کنید مهرتان چون...
لایق به همانند ای بس تو ببینی که با باد روانند همرنگ جماعت شده تا امن و امانند همراه شوند گرچه ز ره هیچ ندانند چون منتظر دیگری و حرف...
قاصدک آزادی در محفل آزادگان ، کی بوده هر کس شاپرک آزادگی را این میان ، کی بوده هر کس قاصدک آزاده انسان است ولی ، کی شد فرشته یا ملک بالا...
از زلزله و سیل سراسیمه شدم دلخوش به فریب آسمان بیمه شدم در ریشه جهل درخت جانم خشکید در آتش آن سوخته چون هیمه شدم اهلی
حضرت آیت اله ایمانی امام جمعه فاضل و محترم شیراز:پسرهایی که زیر ابروشونو برمیدارن، از این زنهایی که اینجا نشستن پست تر هستن! در مکتب ما...
سنگ مزن ای دیو تباهی و پلید و دلسنگ بر پیکر پاک مادرم سنگ مزن با درد سیاهی وجودت این دم آینده و هستی مرا رنگ مزن گر مکتب و مذهب تو از...
کی هست زیان به جان ز هر زیبایی این گفته کجاست نشانی از دانایی زشتی ست اگر کلید نا میرایی به تا که روم کنون و با رسوایی اهلی مضرات زنان...
از بشر یا آسمان ؟ گر که هست از آسمان هر آنچه نیک است در جهان آسمان هست موجب هر درد انسان بی گمان گر بشر هست موجب این دردهای بی کران آسمان...
کی وحدت است... یک ندارد بر تنش تنپوش و غرق حسرت است از خدای این جهان پر ستم در حیرت است یک سراپایش بپوشاند و گوید عصمت است این ز فرمان...
کی همراه آزاده دیگری چو جان داد در راه فریاد شد اشک دیدگان با هر آه از راست و چپ ز هر طرف اردوگاه گم شد ره آزادگی در این بنگاه سرگرم...
فصل خریت یکی خر شد ، یکی خر کرد ، یکی گیر خر افتاد در این فصل خریت ، عمر مردم رفته بر باد اگر خر شد و میداند و از آن گشته دلشاد رهایی...
شسته دستت از گناه کی توان بردن ز یاد از رنج و درد آن نگاه گر تو قربان کرده با خونش بشوری هر گناه کی توان بردن ز یاد از هر چه فریاد است و...
این نه از مهر است نه پاکی بوده از فکری سیاه رنگ سرخ نفرت اما شد سیاهی را گواه جهل و نادانی ز یک سو کرده جانها را تباه سوی دیگر گشته در...
نماز جمعه از نماز جمعه خیری در دیار ما نبود جز تباهی، رنج و بدبختی و نادانی ، رکود رفته بودیم تا بیابیم نور امید دیر و زود در عوض سیل آمد...