حسن آرمین
چه میشود آدمی را در این دیار و سرزمین هر دم دریده جانی و نوبت رسیده به آرمین برجا و بیخبر ، یا بیصدا ، کی رها شویم ؟ شرم نیست این گرگ بی...
Amir Laki (AHLI)
چه میشود آدمی را در این دیار و سرزمین هر دم دریده جانی و نوبت رسیده به آرمین برجا و بیخبر ، یا بیصدا ، کی رها شویم ؟ شرم نیست این گرگ بی...
دهه زجر در دوازده بهمن و از بازی دهر آغاز شد آن سیاهی و دهه فجر کی دید کسی به خواب ، از آن همه زجر فحشا و شکنجه , دار و بیماری و فقر...
کاش بودند دو سه تا این همه مار و گرگان کاش همراه نبودند همه جا مزدوران گرچه گردیم رها ما ز دهان دو سه گرگ مانده بر جا همه در ریشه ولی این...
ولایت پر است هر سو تباهی و جنایت سخن با من نگو از این ولایت فقیه است حیله کار و بی کفایت و جمعی سودجو هم در حمایت ز هر سو هست صدایی از...
ندا آقا سلطان --------------------- به ناگه در کنار راد مردان ندای غرش آمد همچو شیران به پا یک شیرزن ، پر خشم و غران به امید رهایی از...
زانیار و لقمان منم در بند و نامم هست لقمان و همبند من امروز هست زانیار و بر ما حکم اعدام گشته اعلان که تا گردد به هر آزاده اخطار و ما...
ابوالفضل همخون شده با حشمت و آزاده سراپا همواره به پا و پر تلاش بوده ابوالفضل هرگز ننشست به جا و کوشیده ز جانش جنگیده علیهه دشمنان با...
نمیترسم، نمیترسم نمیترسم، نمیترسم، چو سرها بوده بر دار نمیترسم ، نمیترسم ، چو خلقم شد گرفتار نمیترسم ، نمیترسم من از اعدام و سنگسار...
سعید ملک پور بیا ای هموطن با عشق و با شور شویم ما یاور این دم بر ملک پور ز ترس جان همسر گشته مجبور که گوید مجرم است از هر چه مذکور سعید...
جرم من چیست به جز مذهب من باور من به چه حقی شده اند قاضی و یا داور من چه بهایی، چه مسیحی و چه کافر باشم تو بیا هموطنم گشته کنون یاور من اهلی
یادمان هست ز دوران طلایی وطن سر مردم چو جدا شد همه یکسان ز بدن آنکه قلاده ای از رنگ طلا داشت ولی کی چو آزاده بر آرد سر از این خاک کهن اهلی
تازیانه گرچه بسیار است تلخیها و ظلم در هر زمانه نیست جایی در زمان ما برای تازیانه میشود جان لحظه لحظه، پاره پاره، وحشیانه میزند دژخیم چون...
خاک پدر کجا هست مادر بگو برایم ، تا از پدر بدانم خاک پدر کجا هست آنرا بده نشانم قبرش بده نشانم تا گل سرش فشانم نام پدر چو دارم ، همواره...
فعالان محیط زیست ای هموطنم بپرس تو اکنون فعال محیط زیستی کسیت فرشید و حسن , کاوه و عارف کاووس و محمد از چه راهیست نیلوفر و سام , مراد و...
در بند رفته میترا , در بند رفته هیوا چون نیستند مسلمان , شرم است که گشته رسوا برپا شویم به یاری , ای مردم بی پروا با هر دو هم میهن ما ,...
بینی اگر که زرتشت , افتاد به بند و زندان در کشور من ایران , جرم است صدای وژدان در قلب این سیاهی , برپا شد او به هذیان با آتش کلامش ,...
نام یکی خمینی , دیوانه ای شیطانی نام یکی حسینی , پروانه ای زندانی آزاد گرچه همسر , خود رفت به بند میدانی؟ برگشت بار دیگر , در خانه ویرانی...
ای هموطن بیاییم , پرسیده تا احوالی از شهر کرماشان است , در بند کنون اقبالی فعال و دانشجو بود , شرم است سعید که تنهاست پرواز انسانی را ,...
امروز مرادی را , با هم بکنیم یادی هم میهن ماست صالح , درویش گنابادی شرم است که مرادی هست , زندانی و تبعیدی گر ما همه خاموشیم , کی میرسد...
ای آنکه کنون تو شاهد از اخباری نادیده مگر غم صبا افشاری فعال زنان به پا چو با هشیاری در بند فتاد , به پا شویم در یاری اهلی صبا کرد...