خدا آمد و دید
چه بنالم به خدا حال من از زار گذشت به کجا رو بکنم کار من از کار گذشت و خدا آمد و دید، رفت ولی هر چه بلاست سر من آمد و از هر چه تبهکار...
Amir Laki (AHLI)
چه بنالم به خدا حال من از زار گذشت به کجا رو بکنم کار من از کار گذشت و خدا آمد و دید، رفت ولی هر چه بلاست سر من آمد و از هر چه تبهکار...
از حکمت عالم و خدا من به شگفتم از معجزه هست یا که بلا گر که کرختم این چرخ بزرگ چرخد و کس پشت سرش نیست گر کار خدا بود و نبود من نگرفتم اهلی
یک سو ز طبیعت و دگر سو طمع و قدرت هر فرد قدرت طلبی ، جهل و حسد ، فقر و ستم را همه پرورد از خود بکنیم هرچه ز خودبینی و خودخواهی کنون ترد...
از زمین و آسمان بر ما چرا غم میرسد مانده ایم در انتظار شاید که مرحم میرسد گرچه روزی نوبت شادی ما هم میرسد تا که بر جا مانده ایم همواره...
صد عجب این لحظه هم غمگین و هم شاد است دلم نان امشب را بدست دارم و آزاد است دلم نان فردا را نمیدانم کجا پیدا کنم زین سبب میلرزم و غمگین و...
کاش میشد مهر خاموشی شکست کاش میشد در به روی هم نبست کاش میشد مردم میهن پرست لحظه ای در گفتگو با هم نشست اهلی
گر بخواهیم در ره آزادگیها رفته پیش بر من و توست تا رها گردیم ز خودبینی و نیش هر کجا را بنگرد یا هر چه هست آیین و کیش آنکه خودبین است چه...
گر که روزی زندگی بر ما نشان از خود نداد این گناه همواره از ماست گر نشستیم چون مداد آنکه خواهد میکند با زندگانی اتحاد آنکه برجا هست چه...
کاش میشد تا رسد از ره کنون رویای من روشنی آرد دمی شاید به این دنیای من مانده ام در بند این ظلمت نمیفهمم چرا زندگی از در نیامد تا شود...
ما کودکان عالم ، تا کی به بند بمانیم تا کی ز درد و محنت آواز غم بخوانیم گویند که بوده حکمت در پشت راز خلقت ما گرچه آن نفهمیم، ما گرچه آن...
روز دنیا آمدن دین شد برایم چون لباس کی خدا را ما شناسیم تا نباشیم خودشناس راه من آزادگی هست ، مهر انسان هست و حق گر خدا راهش جدا هست،...
سهم من کردی نیایش با دعا و آیه ها پس چرا دادی به ظالم اجر و کرد او ناروا سهم من گر روز و شب کار و تلاش و غصه ها سهم ظالم پس چرا شد اینهمه...
میاندیش ظلم حاکم گشته تقدیر که مردم خسته از تبعیض و تزویر رها باید که شد خواهی چو تغییر حکومت ها ز دین و پا ز زنجیر اهلی
بر خدا دل بسته بودیم گرچه دلها را شکست در به روی ظالمان بگشود ولی بر ما چو بست گر خدا هست یا که نیست ظالم به نامش گشته مست گرچه زحمتکش و...
از گذشته ما بیاموزیم همیشه بیگمان در گذشته زیستن اما خطا هست هر زمان حاصلش بند است و زنجیری به سر تا پایمان بند پا یک سو، ولی افسوس از...
روز سیحون و هنرمندان و طراحان رسید روز یاد آوردن از هوشنگ و معماران رسید روز یاد آوردن استادی از تهران رسید روز یاد آوردن از این زاده...
این صورت معصوم تو را دیدم و چون آب شدم از حیله گری ها و فریب تو چه در خواب شدم از خواب فریبنده این جهل که بیدار شدم دیدم همه گندیدگی و...
دین و دولت را چو دارا زد به جیب کارگر باید که با ایمان ، نجیب چون به پا خیزیم به این بند و ستم ما رها گردیم کجا هست این عجیب اهلی
گر تو رفتی از کنارم روزگاری بیخبر من نمانم منتظر با هر دو چشمانم به در خواهشی دارم من از تو ای رفیق نیمه ره روی قبرم شاخه ای از گل بیاور...
این لحظه که فکر خاک پاک سرزمینم دانم که نشسته اند پلیدان به کمینم دانم که بس آزاده به بند و بس غمینم این لحظه به یاد شیرزنانی چو شهینم...