ادرار بود
میهن ما در پی یک رهبر غمخوار بود در پی نانی برای مردم بیکار بود در پی آزادی اندیشه از آزار بود صد اسف از رهبران سهمش فقط ادرار بود اهلی...
Amir Laki (AHLI)
میهن ما در پی یک رهبر غمخوار بود در پی نانی برای مردم بیکار بود در پی آزادی اندیشه از آزار بود صد اسف از رهبران سهمش فقط ادرار بود اهلی...
هوشنگ ابتهاج در نوزدهم مرداد سال ۱۴۰۱ در سن ۹۴ سالگی در شهر کلن آلمان دیده از جهان فرو بست --- در این شهر سوزان و پر درد و باج و خراج...
چه جای شگفتی که رژه پیامبران را هم دیدیم.... ---- روزی که پیامبران براه افتادند از خالق خود بما پیامی دادند آنان که خرافه کرده کیش...
پوتین که بیکباره سفر کرده به تهران ویزا چو نداشت جای دگر رفته به ایران از آخور و از توبره چو خورد ترکیه آسان همره شده اند هر سه در این...
پذیرفته گر بی دلیل باور و مذهبی پذیرفته کی با دلیل و خرد مطلبی وگر بسته امید خود را به هر عقربی سزاوار ناکامی و نیش و لرز و تبی اهلی...
دلم تنگ است به یاد تو در این روز و پرپر گشته در این ماتم و سوز نشستم بیصدا من گرچه با قوز پر از فریاد دردم من از این دوز اهلی...
جان ز بهر دوستان باید که باخت نغمه ها با دوستان باید نواخت باید اما دوستان را در قیاس موسم ناکامی و غمها شناخت اهلی...
ز دین و دولتت مپرس ، دلیل هر چه زوری هست چو درد میهنم کنون ، ز جهل و بیشعوری هست در این شب سیه که ما ، امیدمان به نوری هست خوش است دلم که...
گشته اند دزدان دریغا هر طرف ارباب جان دزد باورها و احساسات و دزد آب و نان ریشه های فقر شدند ارزانی از دزد بزرگ دزد کوچک بوده یک قربانی از...
همگامی و خرد را ، گر کرده راه و پیشه عمر سیاهی و درد ، ما بشکنیم چو شیشه سرتاسر دیارم ، در شهر و کوه و بیشه گر متحد ، خردمند ، گردیم به...
فرمانده نبوده آنکه مردم را کشت یا هر که به درد مردمانش کرد پشت فرمانده درون دست نیست هر انگشت آنست که بر ستمگران گردد مشت اهلی...
مستی گزین، بنزین نزن ، چون آبجو ارزانتر است دزدیده آب و نان ز ما ، آنکس که با ایمان تر است فرمانده ی دزدان اگر ، از درد ما شادان تر است...
کشور ما را نبود کمبود دین و اعتقاد گرچه نادر شد در اینجا ریشه های اعتماد کس ندارد اعتقاد بر اعتماد در دین باد کی توان کرد اعتماد بر...
من درون سینه ام دارم غمی بی انتها کی توانم از دل گریان خود گردم جدا بار دیگر میهن من کرده تن رخت عزا بار دیگر مردمان قربان در این فصل ریا...
زین مرد پلید شنیده گر صدای زوزه بر سفره ی خون مردمان گشوده پوزه گر گفته ز امتحان به مردم از دودوزه در روی زمین و آسمان بوده رفوزه اهلی...
هر کس از دیده ی خود چونکه به دنیا نگریست هر چه بد دید بگوید که مقصر دگریست آدمیت مهر و آزادگی و همگهریست درد انسان ترس و خودخواهی و...
بخور تا خرخره گر گشنگان بیننده هستند، چون حلال است گرسنه روزه میگیرد چو بی نان سفره اش هر روز سال است مخور اما جلوی روزه داران چون...
هر چه خواهم کرده پنهان میگذارم در کتاب مردم اینجا کی بجویند در کتاب هرگز جواب اینچنین افتاده ایم دنبال هر دین و سراب اینچنین از ما ربودند...
گرچه هر جا سخن از ملیت است و ورزش گرچه مردان همه آزاد که روند در گردش ما زن هستیم و محروم ز تماشا و نظر سهم ما بوده در این مکتب و ما...
من چه خوشنودم که وقت عیدی و آجیل رسید من چه خوشنودم که وقت دیدن فامیل رسید من چه خوشنودم خبر آمد ز مرگ ظالمان من چه خوشنودم که امسال سال...