خاطرات درد
کاش میشد خاطرات درد خود از یاد برد خاطرات خوش به یاد آورد وهرگزغم نخورد گر به دنیا آمدیم آزاد و شد بندی به پا کاش میشد رفت از این دنیا...
Amir Laki (AHLI)
کاش میشد خاطرات درد خود از یاد برد خاطرات خوش به یاد آورد وهرگزغم نخورد گر به دنیا آمدیم آزاد و شد بندی به پا کاش میشد رفت از این دنیا...
شعر است یا خورشت گر کسی گوید که شعرم نارسا باشد و زشت ور که میداند کلامش بوده از باغ بهشت دست او بوسم اگر در جای هر نقد و سخن با کلام خود...
سرد است ... سرد است منم به حسرت از یک گرما سرمای وجودم را گرمایی نیست درد است به جان به وسعت یک دنیا جز درد برای من که دنیایی نیست دل...
اهل ایرانم من امیر اهلی ایرانی ام مهر میهن حاصل ویرانی ام هرزمان این مهر میهن بیگمان شد دوای هر شب توفانی ام سجده کردم خاک میهن را ز عشق...
از این محفل دلم گیرد و بیزار یکی خواب است یکی بیکار و بی عار و نیکی هم نبود وقتی که بیدار به گفتارش، به کردارش و پندار اهلی
باز کن پنجره مهر به رویم امروز ز دیارم چو گذر کرد و ندیدم نوروز یاد من باش در این منزل آزادگی ام که رها میشوم از بند و بهار است آن روز اهلی
در نگاهم تو چه میبینی ای خواهر من ای برادر و عمو جان تو بکن باور من گر چه تنها شدم و رفته پدر مادر من تو بگیر دست مرا و تو بشو یاور من اهلی
دو روز هستی گیتی چو دو روز است ، شویم ما بر پا با هستی خویش ، پیش رویم بی پروا یک روز به کام است و خوش هستند جانها یک روز به زیر آمده ،...
سبزه ای را من به آبی از امید انداختم سالها در ناامیدی و جدایی باختم باختم اما بهایش را ز جان پرداختم وقت آن شد از امیدم اتحادی ساختم اهلی
پدر هستم گهی من کارگر هستم ، گهی من پیشه ور هستم گهی صیاد دریایم ، و گاهی برزگر هستم گهی بی چیز و رسوایم ، و با درد کمر هستم عرق ریزم و...
نوروز رسید نوروز رسید گرچه بهار همره ما نیست عید است ولی بوی بهاری به هوا نیست آیین کهن مانده و برجاست همیشه پر گشته سیاهی کنون شور و صفا...
نوروز بیا مرا تو پیدایم کن از شادی و مهر بیا و دارایم کن امسال اگر گذشتی از خانه ما یک دم نظری به من و دنیایم کن اهلی
روز نو آمد که تا برپا و بی پروا به پیش سرنوشت ما و میهن بار دیگر دست خویش بار دیگر میهن آزاد ، حاکمان نابود و هیش مردم آزاد ، کشور آباد ،...
جهان کودکان هست بیا بنشین که وقت داستان هست که این دم داستان از کودکان هست چو کودک هدیه ای از مادران هست نهالی در میان بوستان هست اگر...
محرمانه ------------ ای خدای آسمانها و زمین بی کرانه دارمت این دم سخنها گرچه باشد محرمانه گرچه افسوس چون کلامم گشته این دم عامیانه در عوض...
ایرانی ام من امیر اهلی ایرانی ام مهر میهن هست بر پیشانی ام از دماوندم و هستم از کویر یا که سیستانی بلوچستانی ام از خراسانم ، گلستانم گهی...
دلداده به اندیشه و اهل سخن هستم شد لحظه شادی و جدا از بدن هستم در این ره آزادگی ، مهر است چو پناهم دلداده به مهر، عاشق عاشق شدن هستم با...
عیدی دوست دارم عید نوروز تا که آید شهرمان هر طرف دارد برای من چو صدها ارمغان گرچه گه برجا بمانم ناتوان و بی امان بویی از شیرینی تازه دهد...
هوای نوروز -------------- دلم کرده هوای جشن نوروز دلم خواهد وطن آزاد امروز چو میهن در نبرد است هر شب و روز دلم خواهد که بینم خلق پیروز...
ساز و قلم قلم و ساز به دستم دارم تا پیامی به شما بسپارم قلم از ساز دمی رقصان است ساز اما ز قلم گریان است لحظه ای چون بگشایم من بال ساز...