خدای زور یا مهر
خدای زور یا مهر اگردر سینه ات داری خدایی مکن آنرا به زور در سینه هایی خدای زور کجا آرد رهایی به هر آواره و هر بی نوایی و گر دارد خدا مهر...
Amir Laki (AHLI)
خدای زور یا مهر اگردر سینه ات داری خدایی مکن آنرا به زور در سینه هایی خدای زور کجا آرد رهایی به هر آواره و هر بی نوایی و گر دارد خدا مهر...
گه بمانیم خیره بر هم غافل از خورشید و ماه گه شویم همره و با هم کرده یک سو را نگاه گه جدا هست راه انسانها جدا چون دیدگاه هر چه هست بهتر که...
آمدم دستی بگیرم من به راه دوستی صد عجب چون کنده شد از سر و جانم پوستی من به رویا چهره ای دیدم شدم سویش روان آمدم دیدم دریغا کی تو اما...
شادم از آنکه لبخند , بر چهره ام نهادی دانم که وقت شادی , خواهد گذشت چو بادی شادم که مانده در یاد , این لحظه های شادی روزی دوباره با هم ,...
فانوس گفتنی ها دارم اینجا بیگمان ای بس از ایران و ای بس از جهان از دو بیتی ها و تا آوای مهر یا که از جان و خرد دارم نشان ترس و نادانی...
پدر مادر پدر مادر چو خورشیدند و ماهند به جان خسته ما سرپناهند اگر که با خدا یا بی خدایند برای کودکان چون تکیه گاهند اگر در فقر و درد و...
بی مرگ و انتهایی ای مادرم که هر جا آغاز ماجرایی در ماجرای هستی بی مرگ و انتهایی مادر چرا تو رفتی از من چرا جدایی سرد است چرا تن تو مادر...
میهن پرستم از آن روزی که خاکم جان به من داد منم ایرانی و میهن پرستم چه بودم من چه هستم ، هر چه باشم از این مهرم همیشه مست مستم چو پیمان...
بار دنیا گهی در زندگانی میشویم درمانده ، تنها و گاهی هر چه میبینیم شود یکباره زیبا گهی بر پشت خود داریم تمام بار دنیا و این سنگینی غم را...
راز باران من ندانم راز باران در کجاست راز باران در شروع و انتهاست گرچه صحرا با امیدش در دعاست راز باران کی نشانی از خداست راز باران فرق...
چه پرسی حالم ای دوست چه خوش آمده پرسی حالم گویی که فرشته ای شدی دنبالم بشکسته اگرچه لحظه ای این بالم جان بخشی مهر نموده به احوالم افتاده...
نگفتم من خدا حافظ شکست این دل ندیدم روی ماهت که رفتی مانده ام من چشم براهت شکست جانم که نشنیدم صدایت صدای ناله رفتن و آهت تو رفتی من به...
بوی مادر روح و جان من تن من تا که قلبم میتپد هر کجا هستم و باشم بوی مادر میدهد مادرم رفت این جدایی گرچه جانم میدرد بوی مادر تا که هست...
ای دوست و همبازی دیروزی من یاد آر ز همراهی و دلسوزی من امروز رسیده گرچه بهروزی تو بنشسته و میخوری چرا روزی من اهلی...
شاملو گر به یاد شاعران گردیده گرم گفتگو در میان شاعران تنها یکیست چون شاملو شعر نو گشت شعر او اندیشه و رویای او در جوانی شد چو با نیمای...
گنهکار تویی در دیده تو گرچه گنهکار منم بنشسته و خاموش به ستم یار تویی در دام ستمگران گرفتار منم گفتی که به هموطن وفادار تویی گر در پی...
اگر مردی اگر مردی در این دنیا تو زن باش به پا بر دشمنت از جان و تن باش و هر جا در جهان دیدی ستم را به پا بر دیو و دد یا اهرمن باش بیا در...
کتاب من ز خاک زندگی تا سقف خواب یک کتابم یک کتابم یک کتاب در نبرد خوب و بد ای هم رکاب با تو همراهم که تا یابی جواب از گذشته , حال و فردا...
تن من هست که میلرزد کسی دیگر نمیپرسد ، از این شهر فراموشی تن من هست که میلرزد ، در این سرما و خاموشی در اینجا جز کفن یا برف ، نماند چادر...
امید من امید هستم به هر چه ناامید من امید هستم امید هستم امید چون سیاهی ها بسی جانها درید من امید هستم به دلهای سپید در زمان یاس و اندوه...