من خسته ام و بیزار
من خسته ام و بیزار دستان کوچک من ، هرگز نمانده بیکار اما دلم گرفته ، راهم چو گشته دشوار من مانده ام چو تنها ، بی سرپناه و غمخوار آیا منم...
Amir Laki (AHLI)
من خسته ام و بیزار دستان کوچک من ، هرگز نمانده بیکار اما دلم گرفته ، راهم چو گشته دشوار من مانده ام چو تنها ، بی سرپناه و غمخوار آیا منم...
برای من باش افسوس مخور ، مگو تو ایکاش یک لحظه بیا برای من باش در این خفقان و بند و زندان یک لحظه بیا صدای من باش در شهر بدون شور و شادی...
گرفتارم هوای درد دل دارم که در بندم ، گرفتارم در این زندان که بیزارم نه خوابم من نه بیدارم امید است گرچه ابزارم که میآید به تیمارم ؟...
غم و دردی که زن دارد .... غم و دردی که زن دارد ، در ایران زن فقط داند و گر مردی تو را گوید ، که میداند ، چه میداند سیه بود آن دل چرکین ،...
از آنکه کرده تقسیم ، و خورده سهم ما را بپرس چرا چنین کرد، که ظالم است نه دانا چرا به ظالمان داد ، تمام مال دنیا چرا ز آدمیت ، نکرده سهم...
گرچه گفتند پایه های ظلم را کردیم خراب ما ندیدیم هرگز این را و نکردیم انتخاب چاره زحمتکشان گاهی چه هست جز اعتصاب جز تشکل ، جز تجمع ، جز به...
آنکس که ز خود بینی خود آینه ای ساخت بر آیینه خود همه جا خیره بماند وانکس که ز خود بینی و جهل بند به پا کرد خود یا دگران را که ز بندی...
هر آنچه از دل آید ، به کنج دل نشیند کسی که دل ندارد ، اگرچه آن نبیند ز رنگ و بوی زیبا ، اگر کسی نداند چه به که تا گلی را ، ز شاخه ای...
گرد هم گر آمدید یاران که خوشحالی کنید جای من را هم میان دوستان خالی کنید هر چه مهر است توشه سازید در ره آزادگی هر چه نفرت هست به گور و...
این قلم این قلم در یاد یارمهربان غرقه در شوق, یاد مهتابش گرفت در قلم گر مانده بر جا یک توان این توان ازقلب بی تابش گرفت یاد اشک شادی اش...
· مسوولیت شعر در میان ستم و درد و غم و بیماری ننویس شعر چو بی حوصله یا بیکاری گر که اهل ادب و دشمن استثماری شعر مسولیتی هست که به گردن...
میروم میروم بالا من از کوهی بلند میروم من سوی فرداهای دور میروم تا دشتی از گلهای مهر فارغ از دنیای نفرتها و زور میروم تا قلب صحرا و کویر...
از محبت خارها گل میشوند لاله، نسرین ، یاس و سنبل میشوند بی محبت ، قلبهای همچو سنگ ناگهان بی مایه و شل میشوند اهلی...
یادم کنید کاش قبل از مرگ من یادم کنید تا که بعد از مردن آبادم کنید یا مگویید شاد باشد روح من این زمان هستم چو من شادم کنید مهرتان چون...
خواهم که زنده مانی بابا چرا تو این دم ، در بند و بی زبانی خواهم که مانده پیشم ، خواهم که زنده مانی بابا بگو که از چه ، در رنج و در فغانی...
من ز عمق تار بی مهری و جهل بیکران پر کشیدم ساختم از مهر خود یک پلکان در میان نا امیدی ها و دردی بی امان مهر من آوازه ای شد در فراسوی جهان...
بوی مادر پدر بوی مادر پدر هر فصل هوا را آکند و از آن گرمی و مهری به دل من افکند در بهار با نفس پاک شکوفان گر و پند گل رویم همه بشکفت و...
یا رب آن لحظه که شد شب چه کنم یا رب اندر مرض و تب چه کنم شب بگذرد و حال دگرگون چو شود میهن چو رود ز دست یا رب چه کنم اهلی...
دوست یا آشنا؟ ارمغان زندگی از دوستیهاست ای بسا گرچه کمیابند همیشه دوستان با وفا یاد داریم دوستان با وفا را هر کجا گرچه گاهی میشویم در...
در جستجوی یک پری ، گاهی رسد دیوی ز راه گاهی رویم در کوره راه ، گاهی رسد روزی سیاه در حسرت یک تکیه گاه ، از یک نوازش یک نگاه گه بیخبر در...