گاری خاکی
گاری خاکی گرچه من دارم قلم در دست و بی پروا شدم کی شدم شاعر و یا استاد و کی دانا شدم آنکه گفت با من ز وزن و قافیه ، دستور شعر پند داد...
Amir Laki (AHLI)
گاری خاکی گرچه من دارم قلم در دست و بی پروا شدم کی شدم شاعر و یا استاد و کی دانا شدم آنکه گفت با من ز وزن و قافیه ، دستور شعر پند داد...
در دل ما کودکان رنگ و نژاد در کار نیست بین ما نفرت و نادانی چنان دیوار نیست کس ز همبازی خود در شرم و یا بیزار نیست در میان ما کسی شایسته...
کاش میشد خاطرات درد خود از یاد برد خاطرات خوش به یاد آورد وهرگزغم نخورد گر به دنیا آمدیم آزاد و شد بندی به پا کاش میشد رفت از این دنیا...
در دل شبهای تار بی کسی بیخبر دل داده بودم بر کسی خود شد اما چون سیاهیهای شب شد به جان و پیکرم چون کرکسی اهلی
این نگاه بیگناهم پر ز مهر زندگیست پر ز مهر آدمیت ، خالی از هر بندگیست گرچه گاهی سهم من در زندگی درماندگیست عاشقم بر زندگی و راه من...
میروم من مدرسه! دانش آموزم روم من مدرسه درس دین دارم و درس هندسه میروم من مدرسه آن سوی آب همچو رویا هست تو گویی من به خواب میروم بالای...
فرزندان ایرانیم ما غنچه های گلزار ، بشکفته در بارانیم از ریشه های توفان ، فرزندان ایرانیم دزدیدند بابا ، مامان ، این دم ما در زندانیم با...
مادر فداکار در زندگانی بسیار ، بر جان بیاید آزار مرحم به زخم جان هست ، یک مادر فداکار بر روح و جان خسته ، هر دم شود پرستار در سینه خود...
هاله یادت هست دیوارهای جان من خود بخود گردیده آن زندان من ناگهان از هر طرف دیوار پست بی نبرد و بی صدا در هم شکست یافتم راهی که آیی در دلم...
گرچه با من همه جا حرف ز پیوند زدی هر کجا دیده مرا باز تو لبخند زدی حرف و لبخند چه ارزد چو جدا از عمل است چونکه تو در عملت بر من و ما گند...
هر گوشه دلی خسته ، آزرده و بشکسته افسوس دوایی نیست ، لبها ز جنون بسته دیوار جدایی را، هر کس که از آن رسته پرسی ، به تو میگوید ، باید شده...
چه سودی گر که مانده تک و تنها بدون دست و پا در بند رویا بیا کامل کنیم ما یکدگر را تو باش دستان ما من گشته پاها اهلی
سیر شدم آغاز جوانی و همی پیر شدم بشکسته دو دست و پا زمینگیر شدم افتاده ز چشم یار و یاور آسان چون اشک ز دیدگان سرازیر شدم گه مردم و گه...
حسود چیست در زندگی ات تیره تر از رنگ حسود آنچه کرد تیره شب و روز تو را عشق نبود از حسادت شده انسان همه در آتش و دود همه سوزانده و سوزد ,...
از چه شاد هستم چونکه پرسیدند ز جانداران عالم یک سوال یک به یک گفتند چه شادان کرده آنان تا بحال نعره ای کرد شیر وهرکس چون به سویی در فرار...
مینشینم منتظر اینجا برای مادرم هرچه با من گفته بود مادر بیادم آورم گر کسی بیگانه آمد تا بگیرد دست من گویمش نه چونکه مادر بوده تنها یاورم...
با هم کنیم پروازی دارم کنون رویایی ، خوانم کنون آوازی تا بر فراز دریا ، با هم کنیم پروازی پرواز من از شادیست، انسانیت، آزادیست آواز من ز...
نفس مهر کاش میشد نفست یک نفسم میبخشید کاش میشد دل من با دل تو میرقصید تن من از تپش سینه پر دلهره ات در کنار تو و آن سینه تو میلرزید کاش...
به زمین به من نگه کن غم من تو کی ببینی چو سرت به آسمان است که امید من به فردا همه جا به مردمان است چو ز آسمان در اینجا همه پر ز شاکیان...
گر تو رفتی از کنارم روزگاری بیخبر من نمانم منتظر با هر دو چشمانم به در خواهشی دارم من از تو ای رفیق نیمه ره روی قبرم شاخه ای از گل بیاور...