داشت عباس قلی خان
داشت عباس قلی خان ---------------------------------- از داستانهای جان و خرد داشت عباس قلی خان پسر بی هنری پسر بی هنر و بی ادب و بی ثمری...
Amir Laki (AHLI)
داشت عباس قلی خان ---------------------------------- از داستانهای جان و خرد داشت عباس قلی خان پسر بی هنری پسر بی هنر و بی ادب و بی ثمری...
راهب و روسپی --------------------- از داستانهای جان و خرد روزگاری راهبی در شهر دور خانه داشت در معبدی از مهر و نور روبروی معبدش یک خانه...
بدگمان گه به نام میهن و گاهی به نام دوستان دست خود را میفشاریم بر گلوی دیگران هر کسی خائن بنامد دیگری را را این میان شاد باشند چونکه...
بر باد یک روز به رفیقش چو کسی بد دهنی کرد زین کرده رفیقش شده آزرده و دلسرد روزی دگر اما چو به یادش شده دلتنگ ماند در عجب از سردی او چون...
گر ز مهر و احترام روزی شویم ما دست بوس به ، نباشد دست یک اخمو و بی مهر و عبوس گرچه فرقی نیست برای جیره خوار و چاپلوس گر که دست است یا که...
رنگ از داستانهای جان و خرد شبی در محفلی شد گفتگویی سخنها شد ز رنگ و بی وفایی در آنجا گرچه بود مرد سیاهی کسی میگفت سخن با خود نمایی سپید...
پر طاووس چه سود از آن پر طاووس زیبا سیاه است گر درون جان و دلها چه به گیریم پر از آن زاغ دانا بمانیم از درون زیبا و شیدا چه بهتر تا که...
سوراخ موش خانه ای بود در زمانی دور دست هر کسی در خانه سرگرم بود و مست موش و مرغ و گوسپند و گاو هم همچنان سرگرم و خوش ، عاری ز غم این...
بوسه بر دست زن از چه باید بوسه زد بر دست زن از چه باید کرده دست زن سجود چونکه از مردان دنیا شد سوال هر کسی بر آن جوابی داده بود مرد...
خرم از کرگی دم نداشت دید مردی سر راهش که خری مانده به گل صاحب خر شده درمانده و آزرده ز دل مرد آمد به کمک تا که به آن گوشه رسید دم خر با...
داستانهای جان و خرد طناب بر طنابی گشته آویزان گروهی مردمان یک زن و پنج مرد دیگر بوده با هم آن میان منتظر بودند رسد یاری ز مردم بی گمان یک...
پلکان عشق من ز عمق تار بی مهری و جهل بیکران پر کشیدم ساختم از مهر خود یک پلکان در میان نا امیدی ها و دردی بی امان مهر من آوازه ای شد در...
حسین عثمانی معروف به خالو حسین کوهکن (زادهٔ ۶ مهر ۱۳۰۹ در دروله سفلی، جوانرود، کرمانشاه — درگذشت ۵ مرداد ۱۳۹۵ در بانهوره، پاوه،...
خر در چاله کشاورزی الاغی داشت بس پیر ز کار و کوششش جمعی شده سیر گذر کردند روزی هر دو از دشت به ناگه چاله ای در ره عیان گشت الاغ بی نوا...